حقوق و حق در کشور ایران
محمد فتاحی میلاسی - 09104877553
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
قانون اساسی کشور تایلند
تایلند دارای یک رژیم حکومتی دموکراتیکی می باشد که در آن پادشاه در راس کشور قرار دارد.
اصل1 [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:49 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
چکیده مقاله:
توسعه و دگرگونی مدل های شهری اهواز، این شهر را در شمار کلان شهرهای کشور پهناورمان ایران قرار داد. کلان شهری که به همان نسبت توسعه شهری خود در دهه ی اخیر با مشکلی خاص و حاد از سوی مجرمین این شهر بزرگ مواجه شده است. سیر جرم قتل در شهر اهواز شتاب فزاینده به خود گرفته و همچنین سایر پدیده های اجتماعی عوامل متعددی در این زمینه دخیلند. که هدف تحقیق حاضر اختصاص به عوامل جرم قتل در شهر اهواز و ارائه ی پیشنهاداتی در زمینه ی کاهش این جرم می باشد. ![]() فرضیه های این پژوهش شامل:
1- عوامل مختلفی در شهر اهواز میتواند جرم قتل را فراهم سازد. 2- تقویت و توسعه یگان ها و مکانیزه کردن سیستم های کنترلی و تقویت ساختار تخصصی در نیروی انتظامی و یا نهادهای ذی ربط و ارائه ی پیشنهاداتی برای جلوگیری از جرم قتل. پزوهش حاضر عوامل موثر بر ارتکاب جرم را در شهر اهواز بررسی کنید. واحد تحلیلی در این تحقیق فرد بوده است و حجم نمونه شامل 500 نفر از همشهریان اهواز بالای 18 سال می باشد. محور اصلی تحقیق بررسی عوامل جرم قتل می باشد. نیمی از جمعیت شهر اهواز زیر 18 سال و براساس جدول جمعیت شهر اهواز فوق العاده جوان بوده است و این امر در زمینه ی گرایش به جرم تأثیر بسزایی دارد. این پژوهش جامعه ی آماری گسترده را در نظر گرفته و به صورت میدانی می باشد. محقق در این تحقیق سعی کرده است که به عوامل این جرم بپردازد، که عوامل زیادی را شامل میشود که شامل عوامل اقتصادی، خانوادگی و ... می باشد. یکی از عوامل اساسی بروز رفتارهای اخلاقی، اوضاع نابسامانی اقتصادی- اجتماعی است. این پژوهش به بررسی قتل و مبانی نظری آن پرداخته و در آخر به عوامل جرم قتل در شهر اهواز، راهکارهای پیشگیری از این جرم و در نهایت به تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری پرداخته است و با انجام پرسش نامه ها و برطبق آماربه دست امده عوامل موثر بر جرم قتل را مورد ارزیابی قرار خواهیم داد که برطبق نمودار و پرسش نامه های انجام شده عوامل موثر بر جرم قتل در شهر اهواز عوامل اقتصادی و خانوادگی میباشد. امیدواریم مشکلات افراد جامعه حل شود تا ما شهروندان اهوازی با آسایش در شهر اهواز قدم برداریم. به امید خودداری بهتر تلاش می کنیم تا با نتیجه ی مطلوب دست یابیم. فصل اول: کلیات تحقیق 1-1 مقدمه: قتل بزرگترین تعرض به تمامیت جسمانی اشخاص است که خود دارای انواعی است و براساس عنصر روانی شدت و ضعف آن مشخص می گردد. قتل در قانون مجازات اسلامی به مواردی همچون قتل عمد، قتل در حکم عمد، قتل خطا شبیه عمد، قتل خطای محض، قتل در حکم شبه عمد، قتل در حکم خطای محض، قتل غیر عمد- قتل در اثنای منازعه تقسیم می گردد که در حقوق جزای فرانسه به قتل عمد ضرب و جرح منتهی به فوت، و قتل غیر عمد تقسیم می گردد. درم یان موارد فوق الذکر قتل عمد شدید ترین آن ها است که در حقوق جزای ایران به مصادیقی همچون قتل عمدی محض، قتل در حکم عمد و قتل در اثنای منازعه تقسیم می گردد. مجازات قتل عمدی در حقوق جزای ایران قصاص نفس است. بنابراین این تحقیق به بررسی عوامل جرم قتل در شهر اهواز می پردازد و همچنین راههای پیشگیری از این جرم را مشخص می سازد. جمعیت شهر اهواز در دهه ی اخیر افزایش یافته است و باعث رشد بی رویه ی مسکن ساز در این شهر شده است. اهواز در دهه ی اخیر به شهری بی قاعده تبدیل شده است. یا جرم و جنایت در دهه ی اخیر ظهور بزهکاری با اعمال خشونت آمیز در اهواز شده اند و باعث افزایش احساس ترس و ناامنی در بین مردم شده است. نظر به این که هدف از این نوشتار بررسی موردی جرائم ارتکابی در شهر اهواز نیست و فقط در مورد بررسی جرم قتل در این کلان شهر میباشد. از شمار جمعیت ساکن در اهواز خانواده های فراوانی وجود دارند که با قربانی شدن یکی از عزیزان خانواده را داغدارنموده اند.و اکنون ما مانده ایم و کلان شهری به نام (اهواز سیتی). شهروندان اهوازی مردمی شریف و صبورند که صمیمانه دوست دارند به واسطه ی انطباقبا شیوه های متداول اجتماعی بعنوان یک شروند خوب از مظاهر و مزایای نسبی شهری و عمومی این شهرکا خیلی پیشتر از این ها باید مور دسترس نشان قرار می گرفت استفاده نمایند. اما ترس از وجود مجرمین خطرناک در اهواز این حق طبیعی را از شهروندان اهوازی سلب کرده است و امیدواریم با انجام پژوهش، از ایجاد جرم و جنایت در شهر اهواز کاسته شود. و مردم اهواز با خیالی راحت و آسوده در شهرستان اهوازقدم بردارند. به امید فردای خوب. [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:46 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
جرم زنا [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:45 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
مجازات شرعی انواع زنا
حد شرعي آن در صورت ثبوت در نزد حاكم شرع،صدضربهشلاق در دفعه اول تا سوم ودر دفعه چهارم كشتناست.
2-زناي مرد زن دار«محصن« با زن شوهر دار«محصنة« زن و مرد سنگسار ميشوند.
3-زناي مرد زن دار «محصن»با زني مجرد مرد سنگسار وزن صدضربه شلاق ميخورد.
4-زناي مرد مجرد با زن شوهردار«محصنة» مرد صدضربه شلاق ميخورد وزن سنگسار ميگردد.
5-موارد چهارگانه فوق با اجبار وتجاوز مرد مرد در هرصورت كشته ميشود.وزن درصورت ناراضي بودنحدي ندارد.
«رسول خدا(ص):غضب خدا شديد است بر زن شوهر داري كهچشمش را از نگاه به نامحرم پركند كه اگر اين كار را كند همه اعمالش(اعمال خوب)نابود ميشود.واگر دربستر غير شوهرش بخوابد،برخدا لازماست كه اورا بعد از عذاب در قبر به آتش بسوزاند.» «امام باقر(ع):هركه در ساعت واحدي با زنان مختلف زنا كند،برايهركدام يك حدجداگانه دارد. منبع: سایت تبیان
[ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:42 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
محقق : . . m_yaseye
دارا و اوليور درآزمايشگاه نشسته اند .هر دو اواخر دوران 20 سالگي خود را مي گذرانند .آنها داوطلب شده اند که دربررسي من روي زوجهايي که به تازگي ازدواج کرده اند ،شرکت کنند.در اين بررسي گسترده ،130 زوج پذيرفتند که نه تنها زندگي زناشويي خود را زير ذره بين بگذارند ،بکه شرايط خود را جلوي دوربين فيلمبرداري قرار دهند.دارا و اوليور در شمار 50 زوجي بودند که روي رفتارشان دقيق شديم.پيش بيني من درباره طلاق به استناد علم و اطلاعاتي است که در جريان اين پژوهش به دست آورده ام.
دارا و اوليور مي گويند زندگي پر تلاش و پرتقلايي دارند،اما خوشبخت هستند .زن در يک دوره شبانه پرستاري درس مي خواند و مرد همه روزه ساعات طولاني به عنوان يک برنامه نويس کامپيوتر کارمي کند.مانند بسياري از زوجها ،چه آنهايي که از ازدواجشان راضي هستند و يا آنهايي که کارشان به طلاق مي کشد،دارا و اليور مي گويند که ازدواجشان عالي و صد در صد بي عيب و نقص نيست.اما مي گويند که يکديگر را دوست دارند و متعهدند که به در کنار هم باقي ماندن بها بدهند. از آنها مي خواهم به مدت پانزده دقيقه در آزمايشگاه يکي از اختلافات خود را حل و فصل کنند.در تمام اين مدت از آنها فيلم مي گيرم .وقتي با هم حرف مي زنند،دستگاههايي روي بدنشان قرار دارد که ميزان استرس درون آنها را اندازه مي گيرد.ضربان قلبشان هم اندازه گيري مي شود. انتظار دارم که صحبتشان دست کم تا اندازه اي منفي باشد.به هر صورت ،از آنها خواسته ام که با هم مشاجره کنند.در حالي که بعضي از زوجها مي توانند با کلماتي که نشان از درک متقابل بدهد با هم حرف بزنند،در اغلب موارد تنشي بروز مي کند.دارا و اوليور هم استثنايي بر اين قاعده نيستند .دارا معتقد است که اوليور به اندازه کافي در خانه کار انجام نمي دهد.از سوي ديگر،اوليور متعهد است که دارا بيش از اندازه غر مي زند و اين باعث مي شود که او انگيزه لازم را براي اينکه کار بيشتري بکند،نداشته باشد. وقتي به صحبتهاي آنها در اين زمينه گوش مي دهم،با کمال تأسف به همکارم مي گويم که شادي و خوشبختي اين زن وشوهر به تدريج کاهش خواهد يافت.چهار سال بعد،اين زن و شوهر به من اطلاع دادند که در شرف متارکه هستند.با آنکه هنوز با هم زندگي مي کردند،اما رابطه سردي ميان آنها حاکم بود. من نه به اين دليل که اين زن و شوهر با هم مشاجره کردند پيش بيني کردم که کارشان به متارکه مي کشد.به هر صورت ،خود من از آنها خواسته بودم که با هم مشاجره کنند .وجود خشم ميان زن و شوهرعلتي براي طلاق نيست.ساير زوجهاي به تازگي ازدواج کرده در آزمايشگاه ما به مراتب بيشتر و تندتر از دارا و اوليورمشاجره مي کنند،با اين حال من پيش بيني مي کنم که بسياري از آنها زندگي زناشويي پابرجايي خواهند داشت و اين اتفاق هم مي افتد .من تحت تأثير طرز مشاجره آنها پيش بيني کردم که با هم متارکه مي کنند. نشانه اول:شروع خشونت بار نشانه بارز اينکه اين صحبت (واين ازدواج)به خوبي برگزار نخواهد شد،طرز شروع آن است.دارا بلافاصله لحن منفي و تهمت آميزي پيش مي گيرد.وقتي اوليور موضوع کار در خانه را پيش مي کشد،دارا با طعنه با او برخورد مي کند.اوليور سعي مي کند با گفتن يک لطيفه از شدت مسئله بکاهد ،اما دارا همچنان با صورت اخم کرده باقي مي ماند .زن و شوهر با هم صحبت مي کنند و مي کوشند راه حلي پيدا کنند که اوليور سهم بيشتري از کارهاي خانه را متقبل شود.بعد دارا مي گويد:«دوست دارم اين مسئله فيصله پيدا کند،اما به نظر مي رسد که اين اتفاق نمي افتد .سعي کرده ام فهرستي از کارهاي خانه تهيه کنم،اما بي فايده بوده است.بعد به تو گفتم که خودت اين کار را بکن .يک ماه است که از پيشنهاد من مي گذرد و تو کاري صورت نداده اي .»حالا دارا،اوليور را سرزنش و نکوهش مي کند.در واقع،با اين کار مي گويد که موضوع بر سرکارهاي خانه نيست،موضوع برسر خود اوست. وقتي بحث به اين شکل ادامه پيدا مي کند،شروع خشونت بار مي گيرد.با آنکه دارا با اوليور به لحني آرام و ملايم حرف مي زند،کلماتش بار منفي دارند.بعد از آنکه يک دقيقه اي به صحبتهاي آنها گوش مي دهم ،برايم هرگز عجيب نيست اگردر پايان وقت آنها مسئله شان حل نشده باقي بماند.بررسيهاي ما نشان مي دهد اگر گفت و گو شروع تند و خشونت بار داشته باشد،سرانجام به رغم همه تلاشهايي که مي شود،نتيجه مطلوب به دست نمي آيد.در اين زمينه آمار بسيار روشنگر است :تا 96 درصد مي توان با مراجعه به سه دقيقه اول گفت و گو نتيجه آن را پيش بيني کرد.شروع توأم با خشونت کارتان را به شکست مي کشاند .از اين رو ،اگر اين گونه شروع کنيد،بحث و گفت و گويتان به نتيجه مطلوب نمي رسد. نشانه دوم:چهار اسب سوار شروع توأم با خشونت دارا زنگ خطري را به صدا در مي آورد مبني براينکه او و اوليور با دشواري جدي روبه رو هستند .حالا وقتي بحث ادامه پيدا مي کند ،من همچنان مترصد يافتن جنبه هاي منفي باقي مي مانم.برخي از جنبه هاي منفي مي توانند يک رابطه را متلاشي کنند.من اسم آنها را چهار سوار اپوکاليپس گذاشته ام.اين چهار سوار با نظم زير وارد معرکه مي شوند:انتقاد،اهانت،حالت تدافعي و کارشکني.اسب سوار شماره 1انتقاد .هميشه در ارتباط با کسي که با او زندگي مي کنيد گله هايي داريد،اما ميان گله و انتقاد و تفاوت بارزي وجود دارد.شکايت و گله تنها اقدام خاصي را که همسرتان به اشتباه انجام داده،مورد خطاب قرار مي دهد.اما انتقاد فراگيرتر است.در واقع ،در شرايط انتقاد،خود همسرتان يا شخصيت او را زير سؤال مي بريد.«از اينکه ديشب آشپزخانه را جارو نزدي،ناراحتم .ما با هم توافق کرديم که به نوبت اين کار را بکنيم .»اين يک شکايت است.اما «چرااين قدر فراموشکار هستي؟»من از اينکه بايد به جاي تو آشپزخانه را جارو کنم،متنفرم.تو آدم بي توجهي هستي!»يک انتقاد است.به عبارت ديگر،گله و شکايت رفتار خاصي را مورد هدف قرار مي دهد،اما انتقاد به خود شخص و شخصيت او حمله مي کند. اغلب اوقات،شروع خشونت آميز با عبارت انتقادي شروع مي شود.وقتي دارا شروع به صحبت مي کند،مي بينيد که شکايت به سرعت تبديل به انتقاد مي شود.بار ديگر به حرفهاي او گوش بدهيد: دارا:منظورم اين است که مي خواهم اين موضوع فيصله پيدا کند،اما به نظر نمي رسد که اين اتفاق بيفتد.(شکايت ساده)منظورم اين است که سعي کردم فهرست کارهاي خانه را تهيه کنم که مؤثر واقع نشد.بعد از تو خواستم که اين کار را بکني و حالا با گذشت يک ماه هيچ اقدامي در اين خصوص انجام نشده است.(انتقاد .او مي گويد که کوتاهي متوجه شوهر اوست.حتي اگر اين طور باشد،سرزنش کردن به دشواري مسئله مي افزايد.) در ادامه مطلب ،به نمونه هاي ديگري اشاره کرده ايم که تفاوت ميان شکايت و انتقاد را نشان مي دهد. شکايت .اتومبيل بنزين ندارد .چرا تو که گفتي بنزين مي زني اين کار را نکردي؟ انتقاد.چرا حرفي که مي زني يادت نمي ماند ؟هزار بار به تو گفتم بنزين بزن و تو اين کار را نمي کني. شکايت .بايد قبلاً به من مي گفتي که خسته اي. انتقاد.چرا هميشه تا اين حد خود خواه هستي؟ شکايت.تو قرار بود اگرخواستي کسي را براي صرف شام دعوت کني،با من مشورت کني. انتقاد:چرا دوستانت را مقدم بر من حساب مي کني ؟من هميشه در فهرست اولويتهاي تو نفرآخر هستم.قرار بود امشب من و تو تنها شام بخوريم. اسب سوار شماره 2:اهانت .دارا در حد انتقاد از اوليور باقي نمي ماند .وقتي پيشنهاد مي کند فهرستي از کارهايي که اوليور بايد انجام دهد تهيه شود تا او آن را روي يخچال بکوبد که فراموش نشود ،مي گويد :«فکر مي کني اگر فهرستي تهيه شود،تو کارت را به خوبي انجام مي دهي؟»اوليور به دارا مي گويد وقتي به خانه مي آيد،ابتدا مي خواهد که پانزده دقيقه استراحت کند و بعد به کارهاي منزل بپردازد .دارا مي پرسد :«يعني اگر به تو پانزده دقيقه فرصت استراحت بدهم،بعد از آن از جا مي پري و دست به کارهاي خانه مي شوي؟» اوليور مي گويد:«شايد .اين را تا به حال امتحان نکرده ايم.» دارا فرصتي پيدا مي کند که نرم و ملايم شود.اما به جاي آن،حال طعنه و زخم زبان مي زند.او مي گويد :«فکر مي کنم کارت عالي است .به خانه مي آيي، کمي اين دست و آن دست مي کني،بعد به دستشويي مي روي .فکر مي کني در اين شرايط درست است که پانزده دقيقه هم به تو فرصت استراحت بدهم؟» طعنه زدن نوعي اهانت است.بد زباني ،مسخره کردن و مشرب خوش خصمانه هم به شکلي اهانت به شمار مي آيند .اهانت يک رابطه را تخريب مي کند زيرا نفرت را مي رساند.اگر همسرتان احساس کند که از او متنفريد،بدانيد که هيچ مسئله اي حل و فصل نمي شود. پيتر،مدير يک کفش فروشي ،استاد اهانت بود و يا دست کم در ارتباط با همسرش اين گونه بود .به صحبتهاي او و سينتيا که درباره اختلاف نظرشان در مورد خرج کردن پول است ،توجه کنيد.پيتر مي گويد:«به تفاوت ميان اتومبيلمان و لباسهايمان نگاه کن .فکر مي کنم اين به خوبي شرايط ما را قضاوت مي کند.تو به من مي گويي که اتومبيلم را بشويم ،بعد خودت به ديگران پول مي دهي تا اتومبيلت را بشويند.زحمت شستن اتومبيلت را به خودت نمي دهي .اين خجالت آور است.اين لوس ترين حرکتي است که مي تواني از خودت نشان بدهي.»اين نمونه بارز يک اهانت است.پيتر تنها به اين اشاره ندارد که آنها به طرز متفاوت از يکديگر پولشان را خرج مي کنند .او اخلاق و شخصيت زنش را زير سؤال مي برد و او را لوس خطاب مي کند. سينتيا به شوهرش مي گويد براي او شستن اتومبيل کار دشواري است.اما پيتر با رد حرف او به شيوه صحبت خودش ادامه مي دهد.«من از اتومبيلم مراقبت مي کنم زيرا با اين کار عمر و دوام آن بيشتر مي شود.من مثل تو نيستم که بگويم :«خوب وقتي خراب شد،يک اتومبيل جديد مي خرم.» سينتيا که مي خواهد نظر مساعد شوهرش را جلب کند،مي گويد :«اگر به من در شستن اتومبيل کمک کني ،بسيار متشکر مي شوم.»اما پيتر به جاي اينکه از اين موقعيت به سود رابطه شان بهره برداري کند،همچنان به روش خود ادامه مي دهد.او مي گويد :«تو چند بار تا به حال در شستن اتومبيل من کمک کرده اي؟» سينتيا بار ديگر راه مصالحه را در پيش مي گيرد.«اگر تو در شستن اتومبيل من کمک کني،من هم در شستن اتومبيل تو کمک مي کنم.» اما پيتر قصد مصالحه ندارد و مي خواهد او را بکوبد.از اين رو،مي گويد :«حرف من چيز ديگري است.چند بار تاکنون به شستن اتومبيل من کمک کرده اي؟» سينتيا مي گويد:«هيچ بار.» پيترمي گويد :«مي بيني .به همين دليل است که مي گويم تو مسئوليتي احساس نمي کني .اگر پدرت براي تو يک خانه بخرد،آيا انتظار داري برايت خانه را نقاشي هم بکند؟» «اگر من در شستن اتومبيل تو به تو کمک کنم،تو در شستن اتومبيل من به من کمک مي کني؟» پيتر مي گويد:«فکر نمي کنم به کمک تو احتياجي داشته باشم.» سينتيا مي پرسد:«حاضري در شستن اتومبيل من کمک کني؟» «وقتي بتوانم اين کار را مي کنم.اما تضميني نمي دهم که اين کار را بکنم.مي خواهي با من چه کار کني؟از من شکايت مي کني که اتومبيلت را نمي شويم؟»وقتي به اين گفت و گو توجه مي کنيد ،مي بينيد همه تلاش پيتر اين است که زنش را بکوبد. زوجهايي که به يکديگر اهانت مي کنند،در مقايسه با ديگران بيشتر از بيماريهاي عفوني مانند سرماخوردگي و آنفولانزا رنج مي برند. اهانت تحت تأثير انديشه هاي منفي بلند مدت درباره شريک زندگي صورت خارجي پيدا مي کند.اگر اختلافات شما فيصله پيدا نکند،به احتمال زيادتري به اين انديشه هاي منفي مي رسيد .بدون ترديد ،اولين باري که پيتر و سينتيا درباره پول مشاجره کردند ،پيتر آن قدرها غير محترمانه صحبت نکرد.او شايد اين گونه گفته باشد:«به نظر من بهتر است تو اتومبيل خودت را شخصاً بشويي زيرا هزينه اينکه از ديگران بخواهي اين کار را برايت بکنند ،بسيار زياد است .»اما وقتي اختلاف نظرشان در اين مورد ادامه دار شد،گله او حالت فراگير پيدا کرد.مثلاً گفت :«تو هميشه پول بيش از حد خرج مي کني.»و چون اختلاف ادامه پيدا کرد،پيتر احساس کرد که از سينتيا بدش مي آيد و اين روي طرز صحبت او با سينتيا تأثير گذاشت. اسب سوار شماره 3:حالت تدافعي.جاي تعجبي نيست که سينتيا از خودش دفاع کند.او مي گويد به اندازه اي که لازم است اتومبيلش را نمي شويد .بعد مي گويد به لحاظ فيزيکي برايش مشکل است که اتومبيل بشويد،و حال آنکه شوهرش در موقعيتي است که مي تواند به راحتي اين کار را بکند. با آنکه مي توان سينتيا را به خاطر رفتار تدافعي اش درک کرد،بررسيها نشان مي دهند که اين روش به ندرت اثرات مطلوب بر جاي مي گذارد .همسر حمله کننده در اين مواقع عقب نشيني يا عذرخواهي نمي کند .علتش اين است که رفتار تدافعي درواقع راهي براي سرزنش کردن شريک زندگي است .شما در واقع مي گوييد.«من مشکلي ندارم،آيا تو هستي که مشکل داري.»حالت تدافعي بر شدت اختلاف نظر مي افزايد و به همين دليل است که تا اين حد مخرب است.وقتي سينتيا به پيتر مي گويد که شستن اتومبيل برايش دشوار است،او در جوابش نمي گويد :«خوب حالا فهميدم.»او توجيه و بهانه زنش را ناديده مي انگارد .حتي تصديق هم نمي کند که در اين زمينه حرفي شنيده است.به جاي آن،به او مي گويد که چقدر به خوبي از اتومبيلش مراقبت مي کند و بعد به لوس بودن زنش اشاره مي کند .سينتيا امکان پيروزي ندارد.ازدواج آنها هم امکان پيروزي ندارد. انتقاد،اهانت و حالت تدافعي معمولاً هميشه با نظم و ترتيب خاص يک زندگي زناشويي را مورد تاخت و تاز قرار نمي دهند،بلکه بيشتر به يک مسابقه امدادي شباهت دارند.زن و شوهر يکي پس از ديگري يکديگر را مورد تهاجم قرار مي دهند،مگر آنکه آنها راهي براي توقف اين کار پيدا کنند.مي توانيد اين اتفاق را در مشاجره ميان دارا و اوليور ملاحظه کنيد.آنها درباره نظافت خانه با هم بحث ادامه دار مي کنند .با آنکه به نظر مي رسد آنها دنبال راه حل مي گردند،دارا به طور فزاينده لحن اهانت آميز مي گيرد.دارا هر مطلبي را که اوليور مي گويد زير سؤال مي برد .هر چه حالت تدافعي اوليور بيشتر مي شود،دارا بيشتر به او حمله مي کند.زبان تنش هم به اين هجوم و حمله او کمک مي کند .او آرام حرف مي زند،اما آرنجهايش روي ميز تکيه دارند.انگشتان درهم فرورفته اش زير چانه او قرار مي گيرند.دارا مانند استاد حقوق يا يک قاضي ،اوليور را براي جواب دادن به سؤالاتش آماده مي سازد. دارا:يعني تو فکر مي کني اگر پانزده دقيقه استراحت کني،همه چيز حل و فصل مي شود؟(پوزخند) اوليور:نه،فکر نمي کنم همه چيز تمام شود .من فکر مي کنم به همراه تهيه فهرست کارهاي روزانه براي من اين کار هم بايد انجام شود.چه اشکالي دارد که اين را هم به فهرست اضافه کنيم؟مي توانم مرتب به آن نگاه کنم. دارا:درست همان طور که ساير کارها انجام مي شود؟(پوزخند و اهانت بيشتر) اوليور:من فرصتي ندارم که همه روزه به برگه هايي که بايد انجام دهم نگاه کنم.(حالت تدافعي) دارا:پس چرا چنين پيشنهادي مي کني؟ اوليور:بله،اگر قرار باشد کاري بکنم .تو بايد موضوع را به من يادآورشوي.بايد در خواست کني،نه اينکه بگويي :«اين کار را نکرده اي ،آن کار را نکرده اي.»مي تواني بپرسي :«آيا دليلي دارد که اين کار را نکرده اي ؟»يادت رفته که فهرست را آن شب برايت نوشتم.کارهاي زيادي هست که من مي کنم و تو آنها را به حساب نمي آوري.(حالت تدافعي) دارا:يعني من هيچ کاري براي تو نمي کنم؟(حالت تدافعي) اوليور:چرا مي کني.فکر مي کنم کمي بايد آرام بگيري. دارا(بالحن تمسخر):فکر مي کنم مسائل زيادي را حل کرديم. مسلماً دارا و پيتر مسئله اي را حل نکرده اند .که علتش را بايد در انتقاد ،اهانت و تدافع جست و جو کرد. اسب سوارشماره 4:کار شکني.در ازدواجهاي از نوع دارا و اوليور که بحث شروع تند و خشونت آميز دارد و انتقاد و اهانت به تدافع کشيده مي شود و بعد به اهانت بيشترو انتقاد بيشتر منجر مي شود،سرانجام نوبت به مرحله کارشکني از سوي يکي از شرکاي زندگي مي رسد. به شوهري فکر کنيد که از سرکارش به منزل بر مي آيد و با انتقادهاي فراوان زنش روبه رو مي گردد.او خودش را پشت روزنامه پنهان مي کند .هرچه بيشتر سکوت مي کند ،زنش بيشتر فرياد مي کشد .سرانجام ،شوهر از روي صندلي بلند درگير نمي کند.او بي اعتنايي به زنش مي خواهد از درگيري اجتناب کند ،اما با اين کار از ازدواجش اجتناب مي کند.او سنگ اندازي مي کند.باآنکه هم زن و هم شوهر ممکن است سنگ اندازي کنند،اين رفتار در مردها بيشتر مشاهده مي شود.دلايلي دارد که بعداً بيشتر توضيح مي دهم. درجريان صحبت ميان دو شخص ،گوش دهنده سرنخهاي متعددي به صحبت دهنده مي دهد تا بگويد به صحبتهاي او گوش مي دهد.ممکن است که برقراري تماس چشمي استفاده کند،سرش را به علامت تأييد تکان بدهد،حرفهاي تأييد آميز بزند-«بله!»،«آها!»،اما کسي که کارشکني مي کند اين نشانه ها را عرضه نمي کند .بدون اينکه حرفي بزند سرش را پايين مي اندازد و واکنش نشان نمي دهد.مانند ديوار سنگي سر جاي خودش مي نشيند .طوري رفتار مي کند که صحبتهايي که مي شنود ابداً براي او مهم نيست. در مقايسه با سه اسب سوار قبلي ،اين يکي در مراحل بعدي ازدواج چهره مي نمايد .به همين دليل است که اين حالت را در ميان زوجهاي به تازگي ازدواج کرده کمتر مي بينيم .مدتي طول مي کشد که جنبه هاي منفي ناشي از سه حالت اول موقعيت را براي کارشکني هموار سازد .در اين زمينه به گفت و گوي ماک و ريتا توجه کنيد.آنها درباره رفتار يکديگر در مهماني با هم حرف مي زنند. ريتا:بارديگر من مسئله دارشدم.من گله کردم و بعد همه کاسه کوزه ها بر سر من شکست.اين ظاهراً اتفاقي است که هميشه مي افتد. ماک:بله،مي دانم اين کار را مي کنم.اما رفتارهاي بچه گانه تو آبروي مرا جلوي دوستانم مي برد. ريتا:خواهش مي کنم، اين رفتار توست که آبروي مرا مي برد. ماک:(نگاهش را به پايين مي اندازد،تماس چشمي اش را از زنش بر مي گيرد و حرفي نمي زند-در واقع از روش سنگ اندازي استفاده مي کند.) ريتا:فکر مي کنم ما هميشه خيلي راحت با هم کنار مي آييم (خنده) ماک:(به رفتار قبلي اش ادامه مي دهد.) ريتا:يعني تو نظر ديگري داري؟ ماک:(واکنشي نشان نمي دهد.) ريتا:با تو هستم ،ماک !الو؟ نشانه سوم :غرقه سازي ممکن است به نظر ريتا برسد که شوهرش به گله او اعتنا نمي کند،اما اين حقيقت ندارد.اغلب اشخاصي که از روش بي اعتنايي استفاده مي کنند،مي خواهند از غرقه سازي اجتناب کنند.در اين شرايط کسي که مورد حمله واقع مي شود در برابر تيرانداز سکوت مي کند و حرفي نمي زند .هر چه بيشتر احساس کنيد که تحت تأثير رفتار همسرتان حالت غرقه پيدا کرده ايد ،به حرفهاي او کمترتوجه مي کنيد .راهي براي خلاص شدن از اين موقعيت اين است که به لحاظ احساسي از همسرتان فاصله مي گيريد .جاي تعجبي نيست که ماک و ريتا حالا از هم جدا شده اند.به ماجراي زير ميان پل و آمي توجه کنيد.وقتي آمي منفي حرف مي زند ،پل گرفتار احساس سنگ اندازها مي شود. آمي:وقتي عصباني مي شوم،تو بايد به ميان بيايي و وضع را بهتر کني.اما وقتي تو از صحبت کردن خود داري مي کني،معنايش اين است که به احساس من توجه نداري.حرفها و نقطه نظرهاي من هم براي تو جايگاه خاصي ندارند.درست نيست که ازدواج به اين شکل باشد. پل:حرف من اين است اگر مي خواهي بحث جدي داشته باشي،بايد اين کار را بدون فرياد و جيغ کشيدن انجام بدهي.تو حرفهايي مي زني که توليد رنجش مي کنند. آمي:وقتي من ناراحت و عصباني هستم،دلم مي خواهد تو را هم ناراحت کنم.در اين زمان حرفهاي ناخوشايند مي زنم.اين زماني است که بايد هر دو متوقف شويم .بايد بگويم:«متأسفم.»تو هم بايد بگويي :«مي دانم که مي خواهي در اين باره با من حرف بزني.من بايد به جاي اينکه تو را ناديده بگيرم،با تو حرف بزنم.» پل:من وقتي حرف مي زنم که- آمي:باب ميلت باشد. پل:نه ،وقتي که تو جيغ و داد نکني و بالا و پايين نپري. آمي مرتب به پل مي گفت که وقتي او سکوت مي کند،احساس بدي پيدا مي کند.اما به نظر نمي رسد او متوجه شده بود که چرا پل سکوت مي کند.اين زن و شوهر هم کمي بعد از هم جدا شدند. مي توان فروپاشي يک ازدواج را پيش بيني کرد .وقتي گفت و گو شروع خشونت بار داشته باشد و يکي از چهار اسب سوار به طور دائم تاخت و تاز کند،فرصتي براي شکوفايي ازدواج باقي نمي ماند. نشانه چهارم: زبان تن حتي اگر نمي توانستم صداي ماک و ريتا را بشنوم،صرفاً با نگاه کردن به حرکات فيزيولوژيکي آنها مي توانستم پيش بيني کنم که کارشان به طلاق مي کشد.وقتي در جريان يک گفت و گو يا مشاجره با لحن تند حالات جسماني اشخاص را بررسي مي کنيم،مي توانيم درباره آنها قضاوت کنيم.يکي از بارزترين تغييرات فيزيکي در اين اشخاص سرعت گرفتن ضربان قلب است.سرعت ضربان قلب از حد 100در دقيقه مي گذرد و حتي در مواقعي به 165مي رسد .(واين درحالي است که سرعت ضربان قلب در يک مرد 30 ساله 76،و در يک زن در همان سن و سال به 82 مي رسد.)از جمله تغييرات هورموني هم مي توان به ترشح آدرنالين که توليد واکنش جنگ يا گريز مي کند اشاره نمود.فشارخون هم افزايش پيدا مي کند.اگر اين تغييرات به طور تکراري در روابط ميان زن و شوهر ديده شود،مي توان گفت که کار آنها به طلاق مي کشد.مي توان براي اين مهم دو دليل را عنوان کرد.اول،اين تغييرات نشان مي دهند که دست کم يکي از طرفين ازدواج دچار پريشاني عاطفي شديد مي شود.دوم ،جنبه هاي جسماني احساس غرقه شدن -افزايش ضربان قلب ،عرق کردن و نظاير آن-مانع از آن مي شود که طرفين بتوانند با هم گفت و گوي سازنده داشته باشند.در اين شرايط بدن با زنگ هشداري روبه رو مي شود که يادگار اجداد ما درما قبل تاريخ است.تمامي واکنشهاي پريشان کننده مانند کوبش قلب و عرق کردن از آن جهت صورت خارجي پيدا مي کند زيرا تحت تأثير شرايط موجود احساس خطر مي کنيد .با آنکه در عصر پيشرفتهاي عظيم بشري زندگي مي کنيم،بلافاصله زماني چنداني با زماني که در غار زندگي مي کرديم نداريم.بنابراين بدن انسان همچنان واکنشهاي ناشي از هراس را در خود حفظ کرده است. وقتي کوبش ضربان قلب و ساير نشانه هاي پريشاني در ضمن گفت و گوي شما با همسرتان شکل مي گيرد ،نتايج مصيبت باري به دست مي آيند،توانايي شما در پردازش کردن اطلاعات کاهش مي يابد .به عبارت ديگر،نمي توانيد به خوبي متوجه صحبت همسرتان بشويد.در اين زمان پيدا کردن راه حل خلاق منتفي مي شود و شما براي حل مسئله تنها با منازعه و جنگيدن و يا فرار کردن تنها مي مانيد.به عبارت ديگر،يا انتقاد مي کنيد،حرفهاي اهانت آميز مي زنيد و رفتار تدافعي مي گيريد ،و يا اقدام به سنگ اندازي و کارشکني مي کنيد.در اين شرايط فرصت رسيدن به راه حل از ميان مي رود. زنان و مردان با هم تفاوتهاي اصولي دارند در 85 درصد ازدواجها ،سنگ اندازي و کار شکني کار مردان است.اين نشانه کمبود و فقداني در مردان نيست.دليل را بايد در ميراث تکاملي خودمان جست و جو کنيم.انسان شناسان معتقدند از دير باز زنان به کار مراقبت و نگهداري از فرزندان و مردان به شکار اشتغال داشتند. هر مادري که فرزندش را با شيرخود تغذيه مي کند،به شما خواهد گفت ميزان شيري که درمادر توليد مي شود،با احساس راحتي و آرامش او رابطه مستقيم دارد.که اين ناشي از ترشح هورمون اکسي توسين در مغز است.بنابراين زنان به حکم طبيعت خود مي خواهند به سرعت بعد از احساس نقش داشتن به آرامش برسند.هر چه مادر بتواند بيشتر آرامش خود را حفظ کند،امکان اينکه فرزندش زنده بماند بيشتر مي شود.اما مردان به عنوان يک واکنش ،راه معکوسي را انتخاب مي کنند .براي اين شکارچيان عهد قديم هشياري و گوش بزنگي يک مهارت بقايي بوده است .بنابراين مرداني که آدرنالين در آنها افزايش مي يافت و در حد بالا باقي مي ماند،امکان بقاي بيشتري پيدا مي کردند. تا به امروز دستگاه قلب و عروق جنس مذکر واکنشي تر از زنان است و ديرتر از شرايط استرس فاصله مي گيرد .براي مثال ،اگر يک زن و يک مرد ناگهان صداي بلندي بشنوند ،به احتمال بسيار زياد ضربان قلب مرد تندتر خواهد زد .دوام ضربان قلب تند هم در مردان بيشتر خواهد بود .اين مطلبي است که درستي آن را بررسيهاي دکتر رابرت لونسون و دانشجوي او لورن کارتر در دانشگاه کاليفرنيا واقع در برکلي ثابت کرده است .همين مطلب درباره فشار خون زن و مرد هم صدق مي کند .فشارخون در مردان بالاتر مي رود و در مقايسه با زنان مدتي طولاني تر بالا باقي مي ماند.دکتر دلف زيلمن ،روانشناس ،در دانشگاه آلاباما به اين نتيجه رسيده که وقتي با مردان به عمد بدرفتاري مي شود،فشارخون آنها بالا مي رود و تا زماني که مردان اقدام جبراني و مقابله به مثل نکنند،اين فشارخون بالا باقي مي ماند.اما زنان اگر فشارخونشان بالا رود،مي توانند در عرض بيست دقيقه به آرامش برسند و از شدت فشار خونشان کاسته شود. اين يک واقعيت بيولوژيکي است که مردان در مقايسه با زنان سريع تر و بيشتر تحت تأثير تعارضهاي زناشويي کلافه مي شوند. اين تفاوت جنسيتي در واکنش فيزيولوژيکي در طرز برخورد مردان و زنان با استرسهاي زناشويي مشاهده مي شود.ما به عنوان بخشي از آزمايشات خود از زوجها مي خواهيم با مراجعه و تماشاي نوار مشاجرات خود به ما بگويند که در چه فکري بوده اند .با توجه به اطلاعات منفي،ميزان منفي انديشي در مردان بيشتر از زنان مي شود و اين در حالي است که زنان سعي مي کنند به شکلي خودشان را آرام کنند. البته بايد دانست که اين مطالب لزوماً براي تمام مردان و زنان مصداق ندارد.اما بعد از 25 سال تحقيق و بررسي ،به اين نتيجه رسيده ام اکثريت زوجها از قواعدي که توضيح دادم پيروي مي کنند .به همين دليل است که اغلب ازدواجها ازرويه مشابهي پيروي مي کنند .بسياري از زنان موضوعات مورد اختلاف را مطرح مي سازند و مردان هم سعي مي کنند تا جايي که امکانش وجود دارد خود را درگير بحث نکنند.به همين دليل است که مردان رفتار انفعالي يا سنگ اندازي و کارشکني را انتخاب مي کنند .مردان حتي ممکن است براي به سکوت وادار کردن همسرانشان لحن تند و خشن به خود بگيرند. اما به صرف اينکه ازدواج شما از اين قاعده پيروي مي کند معنايش اين نيست که طلاق انتظارتان را مي کشد .در تمامي ازدواجهاي با ثبات و با دوام ،حضور هرچهار سوار را شاهد هستيم .اما وقتي چهار سوار در زندگي زناشويي شما حالت دائم پيدا کنند،رابطه شما با مشکل جدي روبه رو مي شود.زن و شوهر وقتي مستغرق مي شوند از هم فاصله مي گيرند.بعد از آن گرفتار احساس تنهايي مي شوند و اگر به اين زوج کمک نشود،رابطه زناشويي شان به هم مي خورد. نشانه پنجم:به شکست انجاميدن اقدامات اصلاحي و تعميراتي براي اينکه چهار اسب سوار با تاخت و تاز خود ازدواج شما را به هم بريزند،به گذشت زمان احتياج است.و با اين حال مي توان با گوش دادن به صحبتهاي زن و شوهري که با تازگي ازدواج کرده اند،امکان متارکه کردن آتي آنها را پيش بيني نمود .چگونه اين اتفاق مي افتد؟جواب اين است که با بررسي و تحليل اختلاف ميان زن و شوهر،متوجه مي شويد که از روند مشخصي پيروي مي کنند .يک نکته مهم اين است که آيا اقدامات اصلاحي به موفقيت مي رسند يا شکست مي خورند.همان طور که قبلاً توضيح دادم،اقدامات اصلاحي و تعميراتي براي جلوگيري از بالا گرفتن دامنه اختلاف ميان زن و شوهر مورد استفاده قرار مي گيرند.به عبارت ديگر،زن و شوهر ترمز مي کنند تا در اختلاف خود غرق نشوند.اقدامات اصلاحي نه به اين دليل که از شدت تنش ميان زن و شوهر مي کاهند،بلکه به اين دليل که ضربان قلب و فشارخون را کاهش مي دهند،مي توانند ازدواج را نجات بدهند .وقتي چهار سوار کار بر ارتباط ميان زن و شوهر غالب و مسلط مي شوند،اقدامات اصلاحي اغلب به نتيجه نمي رسند .وقتي در اختلاف غرق شده ايد ،نمي توانيد پرچم سفيد کلامي را تماشا کنيد. در ازدواجهاي ناموفق ،يک حرکت دوار بازخوردي ميان چهار سوار کار و ناکامي اقدامات اصلاحي صورت خارجي پيدا مي کند .هرچه يک زوج بيشتر به هم اهانت کنند و بيشترحالت تدافعي بگيرند،بيشتر در اختلاف غرق مي شوند و در اين شرايط پاسخ مناسب دادن به اقدام اصلاحي دشوارتر مي شود .از آنجايي که صحبت اصلاحي و تعميراتي شنيده نمي شود،اهانت و اقدام تدافعي شديدتر مي شود .در نتيجه زن و شوهر بيشتر خود را مستغرق احساس مي کنند .در نتيجه شنيدن حرفهاي اصلاحي و تعميراتي بعدي دشوارتر مي شود تا اينکه سرانجام يکي از طرفين پس نشيني مي کند ودرلاک خود فرو مي رود. به همين دليل است که مي گويم با شنيدن يک گفت و گو و مشاجره ميان زن و شوهر مي توانم طلاق گرفتن آنها را پيش بيني بکنم.وجود هر چهارسوار کار در روابط زناشويي با 82 درصد دقت طلاق را پيش بيني مي کند.اما وقتي اقدامات اصلاحي و تعميراتي به نتيجه نمي رسند،در صد درستي پيش بيني از حد 90 بالاتر مي رود.در واقع، 84 درصد کساني که با تاخت و تاز چهار سوار کار روبه رو بودند اما مي توانستند از اقدامات اصلاحي بهره بگيرند،شش سال بعد از ازدواج هنوز زن و شوهر بودند و ازدواج موفقي داشتند. بعد از سه دقيقه گوش دادن به صحبتهاي يک زن و شوهر به تازگي ازدواج کرده،با 96 درصد دقت مي توانم درباره سرنوشت ازدواجشان حرف بزنم. اينکه سخن اصلاحي موفق شود يا به شکست بينجامد با اينکه چه ميزان از فصاحت و بلاغت بهره دارد ارتباط ندارد.همه چيز بستگي به حالت ازدواج دارد.يک زوج موفق که اين درس را به من آموختند،هال و جوري بودند .هال که يک شيمي دان بود به سبب طبيعت تحقيقاتش اغلب در آخرين لحظه متوجه مي شد که نمي تواند ساعتهاي خود را کنترل کند،اين موقعيت صرف شام او را ناراحت مي کرد.وقتي آنها در آزمايشگاه من درباره اين موضوع بحث کردند،جودي به هال گفت بچه ها تا زماني که او به خانه نرسد نمي خواهند شام بخورند.در نتيجه آنها هميشه دير شام مي خورند که او اين را دوست ندارد.هال به جودي پيشنهاد کرد که مي تواند قبل از صرف شام به آنها غذاي مختصري بدهد تا زياد گرسنه نمانند.در اين زمان جودي ناباورانه به هال گفت:«پس فکر مي کردي تا به حال چه مي کردم؟» هال متوجه شد که با حرفش کار را خراب کرده است .نشان داده است که از آنچه در خانه اش مي گذرد بي اطلاع است و از آن بدتر به هوش و فراست زنش توهين کرده است .در يک ازدواج ناموفق اين موضوع مي تواند دردسر بزرگي توليد کند .من صبر کردم تا بدانم بعد از آن چه اتفاقي مي افتد. از آنجايي که همه چيز اين ازدواج خوب به نظر مي رسيد،انتظار داشتم که هال حرف اصلاحي مناسبي بزند.اما هال به جاي حرف،تبسمي تحويل جودي داد و جودي متقابلاً خنده اي سر داد .بعد زن و شوهر به صحبتشان با هم ادامه دادند. تبسم سريع هال مؤثر واقع شد زيرا ازدواجشان موفق بود.اما وقتي اوليور خواست همين کار را با دارا بکند ،به جايي نرسيد .در ازدواجهايي که چهار اسب سوار در آن تاخت و تاز مي کنند،حتي بهترين اقدامات اصلاحي مي تواند با شکست کامل روبه رو گردد. جالب اينجاست که در ازدواجهاي ناموفق ،اقدامات اصلاحي بيشتري مشاهده مي شود .هر چه اين اقدامات بيشتر به شکست منتهي مي شود،زن و شوهر بيشتر تلاش مي کنند که از آن استفاده نمايند. نشانه ششم:خاطرات بد وقتي ازدواجي آغشته به منفيها مي شود،تنها زندگي فعلي و آتي زوج نيست که به خطر مي افتد،گذشته آنها با هم با خطر روبه رو مي شود.وقتي با زوجها مصاحبه مي کنم،اغلب درباره سابقه ازدواجشان از آنها سؤال مي کنم.به اين نتيجه رسيده ام آنهايي که درباره سابقه ازدواجشان خاطرات بد دارند،اغلب اين گذشته را دوباره نويسي مي کنند.وقتي ازآنها درباره دوران نامزدي ،مراسم عروسي و اولين سال زندگي مشترکشان مي پرسم،متوجه مي شوم آيا کارشان به طلاق مي کشد يا نه.اغلب زوجها با اميد فراوان و انتظارات زياد با هم ازدواج مي کنند ودر ازدواجهاي خوب،زوجها به گذشته خود نظر خوب دارند.حتي اگر مراسم ازواجشان به خوبي برگزار نشده باشد ،آنها در مرور اين مراسم به جاي اشکالات به جنبه هاي مثبت آن توجه مي کنند.در رابطه با يکديگر هم اين شرايط وجود دارد.زوجهاي موفق در نگاهي به روابط گذشته خود به جنبه هاي مثبت با هم بودن توجه دارند. اما وقتي ازدواج موفق نيست،تاريخ دوباره نويسي مي شود و اين بار حتي بدتر از گذشته تکرار مي شود .حالا زن به خاطر مي آورد که شوهرش سي دقيقه دير به مراسم ازدواج رسيد.حالا شوهر به ياد مي آورد که زنش به هنگام صرف شام در جشن عروسي مرتب با اين و آن صحبت مي کرد.اشکال ديگر اين است که ممکن است زن و شوهر تحت تأثير تألم ناشي از خاطرات گذشته،اين گذشته را به طور کامل فراموش کرده باشند. در يک ازدواج موفق،اگر شوهر فراموش کند بر اساس قولي که داده لباسهاي زنش را از خشکشويي تحويل بگيرد،زن با خود به اين نتيجه مي رسد که مشغله هاي کاري شوهرش به قدري زياد است که به او استرس مي دهد.به اين نتيجه مي رسد که شوهرش بايد کمي بيشتر بخوابد و استراحت کند.اما همين حادثه وقتي در يک ازدواج ناموفق اتفاق مي افتد،ممکن است زن با خود به اين نتيجه برسد که شوهرش آدم ملاحظه کاري نيست،سر به هواست و توجه کافي ندارد. پايان نزديک مي شود وقتي ازدواج به شرايطي مي رسد که زن و شوهر گذشته را دوباره نويسي مي کنند،وقتي در شرايطي قرار مي گيرند که ذهن و چشمشان اجازه نمي دهد با هم ارتباط درست داشته باشند ،به شکست انجاميدن آن ازدواج قابل پيش بيني است.در اين زمان،زن و شوهر پيوسته در شرايط آژير قرمز حرکت مي کنند .ازدواج براي آنها يک زجر و ناراحتي مي شود.نتيجه آن مي شود که زن و شوهر هردو پس نشيني کنند و از رابطه خود فاصله بگيرند.گاه زوجها وقتي به اين مرحله پاياني مي رسند براي مشاوره مراجعه مي کنند ممکن است در ظاهر اين گونه به نظر برسد که اشکال بزرگي درآنها وجود ندارد،آنها با هم مشاجره نمي کنند ،سخن اهانت آميز نمي گويند،رفتار کارشکنانه هم ندارند .آنها به آرامي و با فاصله درباره روابطشان حرف مي زنند،يک مشاور کم تجربه ممکن است به اين نتيجه برسد که ازدواج انها با دشواري جدي روبه رو نيست.و اين درحالي است که يکي از آنها يا هر دو نفرشان به لحاظ احساسي از روابط زناشويي کنار کشيده اند .چهار مرحله نهايي مرگ يک رابطه را خبر مي دهد: 1.مشکل ازدواج را جدي مي بينيد. 2.صحبت درباره مشکلات در ظاهر به نتيجه نمي رسد،در صدد برمي آييد که مشکل را به تنهايي حل کنيد 3.براي خود زندگي موازي درست مي کنيد. 4.احساس تنهايي از در وارد مي شود. وقتي يک زوج به اين مرحله انتهايي مي رسد،پايان ازدواج رقم مي خورد.متلاشي شدن اين ازدواج از مدتها قبل مشهود بوده است.در مواقعي زوجها در صدد بر مي آيند از مشاوران در امور زناشويي کمک بگيرند،اما اگر اين زوجها مي توانستند از نشانه هاي خطر آگاهي داشته باشند،خيلي زودتر از بروز مشکل جلوگيري مي کردند.مي توانيد بذرهاي خطر را در موارد زير جست و جو کنيد:(1)صحبتي که زن و شوهر با هم مي کنند،(2)شکست اقدامات و صحبتهاي اصلاحي،(3)واکنشهاي فيزيولوژيکي،(4)بروز انديشه هاي منفي درباره ازدواج. اما تا زماني که به انتها نرسيده ،هنوز وجود دارد با آنکه ممکن است عجيب به نظر برسد،فکر مي کنم مي توان شمار بسيار زيادتري از ازدواجها را از متلاشي شدن نجات داد.حتي ازدواجي را که در شرف متلاشي شدن است،مي توان با راهنماييهاي مناسب نجات داد.متأسفانه ،اغلب ازدواجهايي که کارشان به اين مرحله مي کشدازکمکها و راهنماييهاي نامناسب برخوردار مي شوند .بسياري از مشاوران که قصد خير هم دارند به زوجها توصيه مي کنند از طريق گفت و گو اختلافات خود را از ميان بر دارند .زماني بود که من هم همين کاررا مي کردم .وقتي توانستم طلاق زوجها را پيش بيني کنم،به فکرم رسيد که مي توانم ازاين کار جلوگيري نمايم.به اين نتيجه رسيدم تنها کاري که بايد بکنم اين است که راه گفت و گو و مشاجره را به آنها بياموزم تا ميدان ازدواجشان عرصه تاخت و تازچهاراسب سوار نشود .بعد از آن ،فکر کردم که يک اقدام اصلاحي مي تواند شرايط را تغيير دهد و زن و شوهر مي توانند اختلافات خود را حل و فصل کنند. اما مانند بسياري از متخصصان ديگر اشتباه مي کردم.بعد به اين نتيجه رسيدم که تنها در صورتي موفق مي شوم که بدانم آنچه در روابط زناشويي کار درست است کدام است .نکات مثبت ازدواجهاي موفق و با نشاط کدام است.بعد از شانزده سال مطالعه درباره ازدواجهاي موفق، به اين نتيجه رسيدم راه نجات ازدواج اين نيست که چگونه با اختلافات خود برخورد مي کنيد،مهم اين است که وقتي با هم اختلافي نداريد و مشکلي در ميان نيست،چگونه با هم کنار مي آييد .بنابراين گرچه اصول هفتگانه من راه برخورد و حل و فصل تضاد و اختلاف را هم نشان مي دهد،ولي اساس کارم متکي بر تقويت درستي و مودتي است که در دل ازدواج وجود دارد. منبع: هفت اصل اخلاقي براي موفقيت در ازدواج /س چهارشنبه بیست و چهارم فروردین 1390
۴۴ استراتژی عملی و کاربردی برای برگشت همسر یا شخصی که او شما را ترک کرده است. اگر می خواهید رابطه خود را پیوند دوباره دهید پس بخوانید. شما وظیفه دارید دوباره رابطه خود را پیوند دهید. حتی اگر فکر می کنید در موقعیت نا امید کننده ای هستید، حال شروع كنيد. اصرار به برگشت نتیجه نداد پس از حالا به بعد کلیه نکات زیر را در نظر بگیرید. اگر در فاز متارکه و طلاق هستید: ۴۴ استراتژی ۱- وجود واسطه هایی چون وکیل و بعضی مشاورین باعث پیچیده شدن موضوعات مربوط به متارکه (مالی و غیره ) و افزایش شکایات طرفین از یکدیگر می شود. در صورتی که با شکایات بی اساس وکیل همسر همراه با عدم تماس همسر خود مواجه شدید شما هم پیغام پسغام از وکیل یا اطرافیان همسر خود قبول نکنید. قاطع و مودب بگویید هر حرفی را تنها از خودش خواهید شنید و پیغامبر را از سر راه کنار ببرید تا خود مجبور به تماس شود و از وجود آتش افروزان راحت شوید! در صورتی که قبلا از او خواسته اید که رابطه را ادامه دهد و در عوض وی شما را بیشتر ترک کرده از حالا به بعد به محض تماس وی، بی تفاوت و بی احساس رفتار کنید دیگر از وی نخواهید شانسی دوباره به شما و خودشان بدهد بلکه استراتژی ها را دنبال کنید. در صورتی که در مقابله با وکیل همسر خود شما نیز نیازمند وکیل هستید از یک وکیل با تجربه و مثبت استفاده کنید. «این جهان کوهاست و فعل ما ندا// باز گردد این نداها را صدا ۲- در صورت تماس با همسر خود کاملا بی تفاوت و بي احساس نسبت به او اما شاد به نظر برسید. همسر شما باید بداند شما در مواجه شدن با این مشکل چه روحیه قوی دارید و شاد هستید . حتی اگر نمی توانید واقعا شاد باشید وانمود به شادی کنید. در صورت افسرده بودن، وی را از خود فراری می دهید. در صورتی که بیش از این بخواهید از حس دلسوزی او استفاده کنید و اصرار به برگشت کنید نتیجه نمی گیرید. خصومت را نیز در مورد وی کنار بگذارید، به طور خلاصه باید وانمود کنید زندگی شما با وجود ترک وی از زندگی به طور مستقل و قوی ادامه دارد. هـرکه اول بنگرد پایان کار// انـدر آخر او نگردد شرمسار 3- اگرهمسر شما خواست از شما انتقام بگیرد و با طلاق و شکایات جانبی شما را اذیت کند خونسردی خود را حفظ کنید سر خود را بالا نگه دارید و در صورت حضور در دادگاه مثل کسی که در حال پيگيري یک پرونده اداری می باشد کاملا قانونی رفتار کنید. پایدار محکم و استوار بودن خود را نشان دهید. بی اعتنا به وی و خونسرد، برخورد کنید او خواهان طلاق بوده است پس از قدرت خودش بر علیه خودش استفاده کنید . بی ادبی نکنید. در صورتی که وی بی ادبی می کند به او بی اعتنایی کنید و در صورت ادامه بی ادبی اش ، او را دعوت به رعایت ادب کنید و بالغانه رفتار کنید. ای که تو از ظلـم چاهی میکنی// از برای خـویش دامی میتنی ۴- به خودتون برسید خوش تیپ شوید خوش عطر باشید انگشتر همسررو از انگشت دربیارید برای خود انگشتری تهیه کرده و آن را به دست کنید. با دوستان خود بیرون بروید اما صحبتی از همسر خود به میان نیاورید .بگردید از این تنهایی فعلا لذت ببرید. از خودتون هیچ اطلاعاتی به اون و اطرافیان ندید. در مورد شما کنجکاو باشه بهتره. تا بهتون فکر کنه. اگر دوباره قراره برید تو قلبش اول باید برید تو فکرش. ۵-از زندگی و دوستان خود لذت ببرید. شبکه ارتباطی خود را گسترش دهید. تفریحات قدیم خود را زنده کنید کلاس موسیقی ورزش یا یک کلاس سرگرم کننده ثبت نام کنید قبل از برگشت همسر، خودتان را برگردانید وابستگی بی اندازه به همسر خود را باید تعدیل کنید. مستقل باشید..به روزهای قبل از آشنایی فکر کنید که چه اعتماد به نفسی داشتید و مستقل بودید. اون حس قبلی را بدست بیارید. ۶- با احساسات منفی وی موافق باشید. خصوصا در مورد طلاق یا جدایی. اگر او شما را به همه چیزمتهم کرده سکوت کنید و بپذیرید. فعلا عصبانیت وی باید فروکش کند. موافقت کنید. حتی اگر ۹۰ درصد حق با شما است. بگویید حق با شما است الان موقع دفاع از خودتون نیست در صورت اصرار وی به جدایی، با جدایی موافقت کنید. صبور باشید و در دل به او فرصت دهید و خود از این زمان مجردی برای بازسازی شخصیت خود استفاده کنید. ۷- در مورد رابطه جنسی تمایلی نشان ندهید به هیچ عنوان. این رابطه را برای وی نیز به آرزو تبدیل کنید. به وی دست نزنید. او هم نباید به شما دست بزند. اگر چند دقیقه کنارش هستید فاصله خود را حفظ کنید و وانمود نکنید زن و شوهرید. طوری به نظر برسید که انگار نیازی به وی ندارید. از قدرت خودش برعلیه خودش استفاده کنید چرا که وی خواهان جدایی است. ۸- تماس ها را با وی را قطع کنید نه ایمیلی نه تلفنی. اگر او تماس گرفت جواب تلفن را ندهید اما در صورت وجود مسائل مهم مشترک کاملا کوتاه در حد چند دقیقه و فقط در مورد موضوعات مالی مشترک و یادر مورد بچه ها کوتاه و رسمی و بدون خصومت حرف بزنید. از خودتون به او اطلاعات ندهید التماس نکنید که برگرده و سپس شما قطع کننده تلفن باشید. در صورت موجود بودن مسائل مشترک مالی یا فرزندان مشترک تلفن هایش را یکی در میان جواب بدهید و اصلا وارد بحث دیگری نشوید. وانمود به شادی کنید. تا حس استقلال شما را دریابد. او خواهان طلاق بوده است پس از قدرت خودش بر علیه خودش استفاده کنید . دیگران چون بروند از نظر از دل بروند// تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی ۹ - بسه دیگه بیش از این نگید من عاشقتم دوستت دارم گریه نکنید فایده ای نداره. با این کار بهش فشار میآرید و اون بیشتر دور می شه! ۱۰-مرتب بهش نگید چرا دادخواست طلاق دادید؟ چه احساسی نسبت به من داری؟ چرا این کارو کردی؟ مگه من چیکارت کرده بودم؟ چرا منو ترک کردی؟ چرا طلاق گرفتی؟چرا خیانت کردی ؟ چرا طلاق دادی؟ چرارفتی؟ چرا؟... ۱۱-- انتقاد نکنید و با صحبت از روی احساسات منفی سعی در سرکوب شخصیت وی ننمایید.سعی کنید در دل او را ببخشید. ۱۲- شکایت بیجا نکنید بی ادبی نکنید فحش ندهید، نصیحت نکنید. گر چه دلتان پر است نفرین نکنید. در ضمن استفاده از فرزندانتان جهت وساطتت برای برگشت همسر ندارد ۱۳- حسادت نکنید و غیرتی نباشید. بگذارید هر کاری دلش می خواهد بکند. فعلا کارهای اون به شما ربطی نداره. کارهای شما هم به اون ربطی نداره. ۱۴- اینقدر کنترلش نکنید. بگذارید اون هم آزاد و مستقل باشه. بگذارید دلش برای گذشته و لحظه هایی که با شما داشته تنگ بشه. بگذارید بی شما بودن را تجربه کند. در ضمن به همسری که قصد جدایی از شما دارد اجازه ندهید شما را کنترل کند. ۱۵- با صحبت کردن با همسرتون هیچ چیز عوض نمی شه حالا هر چقدر هم بگی من عوض شدم یا عوض میشوم طرف شما بر نمی گرده. اینقدر التماسش نکن. بیشتر از این طلب برگشت نکن. در مقابل او گریه و زاری ممنوع، غرور خودتون رو حفظ کنید و برای خود شخصیت قائل باشید تا دیگران برای شما شخصیت قائل شوند. ۱۶- کاملا خنثی رفتارکنید الان زمانی است که شما باید وانمود کنید طبق خواسته وی حتی طرز تلفظ ازدواج رو فراموش کرده اید. در مقابل اصرار وی به طلاق به او بگویید که "بله، طلاق به نفع هر دو ماست!" بالغانه به مسئله توجه کنید، شما نیز از دست او دلگیر هستید و موضوع دو طرفه است. ۱۷- الان زمانی نیست که شما نقش یک همسر مهربان یا دوست فداکار را بازی کنید. با محبت کردن در این موقعیت آیا کاری جز باج دهی انجام می دهید؟؟؟؟؟ در صورتی که اون نیاز به کمک داشته باشه و در شرایط خیلی وحشتناک و بدی باشه به شما ارتباطی ندارد. او می خواهد از شما جدا شود پس به این معنی است که به کمک شما نیازی ندارد. پس از قدرت خودش بر عیله خودش استفاده کنید. ۱۸- از این به بعد بهش پول غرض ندهید.درمورد پول خودتون و کلا پولی که انصافا مال شماست نیز دفاع کنید. در صورتی که حقی بر گردن شماست یا از شما طلبکار است، حق وی را بپردازید و از نظر مالی تسویه حساب کنید. ۱۹- بهتره صدای خودتون رو تربیت کنید. یک صدای آرام و آرامش بخش می تواند سنگ را هم آب کند. پس آرام و زیبا و کم سخن بگویید.باید بتوانید در مقابل وی بدون استرس و با اعتماد به نفس باشید در کل چه خوب است تمرین کنید که بین سخن گفتن و شنیدن تعادل برقرار کنید. آدمی فربه شود از راه گوش// جانور فربه شود ازحلق و نوش ۲۰-همسر شما باید بترسه از اینکه ممکن است شما را برای همیشه از دست بدهد. لذا او را از ارتباطات خود مطمئن نکنید .اصلا اهمیت ندهید که او چه می گوید مطمئنا از دست دادن شما برای همیشه وحشت خواهد داشت. دیگر از زندگی خصوصی خود به او یا اطرافیان چیزی نگویید. ۲۱- حتما برنامه ای برای بازسازی شخصیت خود پیاده کنید(ورزش، سحرخیزی، استقلال و ... ) اين بدين معني نيست كه شما ايراد داشته و ترك شده ايد بلكه اين زمان، فرصتي است براي نو شدن و بهتر از قبل شدن. ۲۲- در صورت نیاز از کلمه متشكرم استفاده کنید. این لغت نشان ازعدم نیاز شما به وی و نشان از ادب می باشد. ۲۳- اگر وی بی اندازه بر طلاق پافشاری می کند و طلاق می خواهد حتما به وی داده اید هر چه از ثبت طلاق قانونی یا طلاق کاغذی ترسیده باشید بیشتر دچار طلاق عاطفی شده اید. اگر طلاق انجام شده بدانید ثبت طلاق نشان از اعتماد به نفس شما و عدم خودخواهی شما و توافق شما با همسرتان است. اگر طلاق گرفته اید بدانید این طلاق پایان نیست تازه شروع احساسی تازه است. ۲۴- توانمندی و پیشرفت شما در کار یا تحصیل به نوعی همسر شما را ترغیب به بازگشت می کند. ۲۵-دلایل جدایی را روی کاغذ بیاورید و اگر خودتان نیاز به تغییر دارید پس همین حالا شروع کنید. گفته بزرگی "اگر کسی به عیوب خود بنگرد وقتی برای عیب جویی از دیگران ندارد". موی بشکافی بهعیب دیگران// چو بهعیب خود رسی کوری از آن ۲۶ - در حال حاضر شما انسانی آزاد و رها هستید. اگر قبلا به وی می گفتید الان در کجا هستید و چه می کنید دیگر وقت توضیح دادن نیست. شما هرجا هستید دیگه به اون ربطی نداره. استایل لباس پوشیدن خود را بهتر و متغیر کنید. در صورتی که در یک مکان همکار هم هستید و هر روز یکدیگر را ملاقات می کنید دقیقا مثل بقیه همکاران رسمی با وی رفتار کنید شما فقط باهم یک گذشته داشتید همین ۲۷ - دلایل جدایی را بیابید و سعی کنید آن را رفع کنید. سعی کنید تغییرات محسوس ایجاد کنید مثلا اگر یک آدمی بودید که همیشه بیشتر وقتتون رو با دوستان بیشتر بیرون خونه می گذروندید حالا دوستان را کم کنید. اگر بد هیکل هستید رژیم بگیرید تا تغییر کنید. اگر اعتیاد خاص به کاری یا چیزی دارید آنرا ترک کنید. اگر قبلا روز تولدش یا سالگرد ازدواجتون هدیه یا گل می بردید دیگه نبرید. اصلا دلیلی نداره روز تولدش یادتون باشه یا سالگرد ازدواجتون.اجازه بدید احساس خلع عاطفی جدید رو تجربه کنه ۲۸- در مقابل شکوه وی حالت تدافعی نگیرید و از روی احساسات منفی صحبت نکنید خونسردی خود را حفظ کنید و از مقصر جلوه دادن وی بپرهیزید. مسئولیت رفتار خودتون رو به عهده بگیرید و بگویید شاید حق با تو باشد و طبق خواسته وی از او دور شوید. حال همسر شما شروع به طرفداری از شما می کنه . اثبات می خواهی امتحان کن. ببینید در طول دوره زندگی چه چیزی در شما تغییر کرده. رفتارتون رو بررسی کنید. تبدیل بشوید به انسانی که اون همیشه می خواسته اما دیگه نمی تونه همچین آدمی رو داشته باشه. دیگه نباید سهل الوصول باشید آدمی با خصلت های خوب و دست نیافتنی. البته منظور تغییر شخصیت نیست بلکه بازسازي شخصیت است. در صورت بحث از نزدیک و جایگیری وی در موضع شکایت بدون خصومت و خونسرد با بخش قابل قبول در بحث وی موافق باشید و آن را تایید کنید سپس حرف خود را بزنید. «پیش چشمت داشتی شیشه کبود// زان جهت عالم کبودت مینمود» ۲۹- به این فکر نکنید که باید این حرف را بزنم یا اون حرف را بزنم و هی دلیل تراشی برای رفتار قبلی خود بکنید هیچ فایده ندارد.اگر در دادگاه مجبور شدید باهاش صحبت کنید کاملا خونسرد، کوتاه و رسمی، بدون اخم. قرار هم نیست که شما دوست با منفعت وی به شمار بروید . یکی از اشتباهات پس از جدایی دوست بودن همراه با سود و منفعت رساندن است. در صورتی که وی همکار شماست کاملا خونسرد و رسمی یک سلام یک خداحافظ. ۳۰- دارید دعا می کنید، دعا با این همه وابستگی!با ذهن بي نيازي به وي دعا كنيد. فقط یک میل طبیعی شما را به سمت وی می کشد. پس صبور باشید و شادمان. برگشت وی در صورتی که ارزش برگشت داشته باشد کار سختی نیست. عبادت را برای بدست آوردن آرامش فراموش نکنید. حال که دعا می کنید پس چرا دل تان پر از کینه است. یا دعا کنید یا نفرین! یکی را انتخاب کنید. دل خود را از کینه و نفرت خالی کنید تا عشق جا برای ورود پیدا کند. ۳۱- دقت کنید هر چه نتوانید احساس استقلال خود را بدست آورید و احساس وابستگی را از خود دور کنید این موضوع در رفتار شما جلوه می کند مثلا زیر لب سخن می گویید یا وقتی با او هستید چشم از او بر نمی دارید.مرتب قدم می زنید آشفته اید با این کار نقش خود را به خوبی اجرا نمی کنید. ۳۲- برای آرامش از تنفس عمیق و یوگا و دوستان جدید! کمک بگیرید باید به مرحله ای برسید که در مقابل وی بدون استرس و با اعتماد بنفس رفتار کنید. ۳۳-جملات نیرو بخش را زمزمه کنید و برای دست یابی به آرامش با روحیه خود آزار خود مبارزه کنید. ۳۴- الان وقتشه با ترس هایی که از قبل داشتید مبارزه کنید و شخصیت جدید خود را شکل بدهید.با اینکا ر به طور ناخود آگاه رفتار شما اصلاح می شود.از این فرصت خود سازی استفاده و همسر خود را به حال خود رها کنید.با آدم های جدید آشنا شوید تا به استقلال احساسی برسید ۳۵- بحث پر خصومت نکنید تا غرور همسر خود را خورد نکنید. در صورتی که با وی بحث پر خصومت کنید خود را درمانده نشان داده اید. با اصرار بی اندازه شما یک تنه رابطه را به جایی نمی رسانید. ۳۶- از تنهایی خود لذت ببرید. ۳۷- بیش از این سر راهش سبز نشید و خودتون رو بیش از این بی عزت نکنید. استفاده از جملات زیر فایده ندارد: "من برای همیشه میرم بعد پشیمان می شوی، دلت می سوزه، یا من میرم کسی بهتر از من پیدا نمی کنی، یا برعکس کسی رو بهتر از تو پیدا نمی کنم یا .... " مثل خودش با وی رفتار کنید. بی محلی کنید و غیب شوید. در این مرحله این کلمات جواب نمی دهند فاصله ها کارسازند. ۳۸- دستیابی به حفظ خونسردی را تمرین کنید و بيش از اين از جمله كه "عزيزم!ما براي زندگي دو نفره مون زحمت كشيديم، آسان بدست نياورديم كه آسان از دست بدهيم "استفاده نكنيد. خودخواه نباشيد اگر زندگي مشترك است به او هم حق انتخاب بدهيد.پس فعلا اجازه رفتن بدهيد و صبور باشيد و توکل کنید. ۳۹- این بخش بسیار مهمه. در مقابل اصرار همسرتان به طلاق، وی باید بپندارد که رابطه کاملا از نظر شما تمام شده است. اگر ۱ ساعت طبق دستورات عمل کنید بعد از یک ساعت با مشاهده کوچکترین عکس العمل از طرف همسرتان که بوی برگشت می دهد دوباره تغییر موضع دهید و شما هم عکس العمل عاشقانه نشان دهید باز شانس خود را از دست میدهید. همسر شما زمانی برگشته است که اظهار دلتنگی و دوری از شما نماید و بخواهد شانسی به زندگی مشترکش بدهد. در صورت برگشت وی عملیات مربوط به فاز برگشت را باید شروع کنید. در فاز بازگشت تحت نظر مشاور با دیدگاه مثبت، بسيار به آرامي و محتاط عمل كنيد. ۴۰- ماهیچه های خود را شل کنید حس نیاز خود به وی را تعدیل کنید و زندگی کنید. در پس هر گـریه آخر خنده ایست// مـرد آخربین مبارک بنده ایست ۴۱- برگشت وی را پروژه عظیمی نبینید برگشت وی را آسان ببینید تا برگردد. نامهربانی او را در دل ببخشید تا نارحتی های شما بمیرند. ۴۲- شما بدون او هم وجود دارید دلتنگی و افسردگی شما عکس العملی به حس ترد شدگی است که کاملا عادی است و به راحتی قابل رفع است کافیست ذهن خود را مدیریت کنید. این شمایید که می توانید یک لیوان را خالی یا پر ببینید و یا اصلا لیوانی نبینید. شاید نتوان بر اتفاقات افتاده کنترلی داشت اما می توانید فکر خود را کنترل کنید. مراقب باشید که جهت برگشت وی را تهدید نکنید این ترفند هم جواب نمیدهد. ۴۳- از دوستان و فامیل وی از او سراغ نگیرید. در کنار خانواده طرفين و دیگران از او بدگويي نكنيد.استفاده از افراد بانفوذ جهت آشتی همسران کار بدی نیست اما اگر افراد بانفوذی چون خاله عمو عمه دایی را بیش از این برای التماس جهت برگشت اجیر کنید، با این التماس، تنها بار اين زندگي را به دوش مي كشيديد.و فضايي استرس زا ايجاد مي كنيد. ۴۴- بیش از این انتقاد و سرزنش نکنید. بحث نکنید.برای او و خودتان اظهار تاسف نکنید. تمرين كنيد بيشتر مودب باشيد! البته سعی کنید در دسترس نباشید او باید به دنبال شما باشد و از از دست دادن شما بترسد. در صورتی که قبلا کاملا برعکس تکنیک های بالا عمل کرده اید ناراحت نباشید چون بیش از ۹۰ درصد آدمها مثل شما عمل می کنند. در صورتی که از انجام هر یک از موارد بالا بترسید دلتون نیاد یا دلسوزی بیجا آنهم در مقابل سنگدلی همسر انجام دهید متاسفم نتیجه نمی گیرید. آنچه که در بالا نشان می دهد نشان از بیرون کردن همسری است که شما توسط وی طرد شده اید. پس از قدرت وی بر علیه خود او استفاده کنید و فعلا او را به بیرون از زندگی خود پرت کنید فقط با یک لگد مودبانه! پا تهی گشتن بهاست از کفش تنگ// رنج قربت به که اندر خانه جنگ در پایان باید بگویم تمام آنچه که گفته شد برای این نیست که شما فیلم غیر واقعی بازی کنید. بلکه واقع بین باشید. آیا لیاقت شما هم ماندن در رابطه ایی جنگی و پر از دلهره است؟ آیا این شخص ارزش ماندن دارد؟ از جدایی می ترسید یا خصوصیات خوب وی شما را در این رابطه نگه داشته است!؟ شکست در زندگی مشترک ممکن است حتی برای یک انسان بزرگ یا هر شخص دیگری اتفاق بیافتد، حرف مردم چه اهمیتی دارد؟! پس در مقابل اصرار وی با جدایی موافقت کنید. مزایای این فاصله نشان دادن میزان عشق شما نسبت به یکدیگر، ایجاد تغییرات رفتاری و ... می باشد. برای تصمیم بهتر در این شرایط از مشاورین خبره ترجیحاً دکتر روانشناس استفاده کنید. کـار بی استـاد خواهـی ساختن// جاهلانه جان بخـواهــی باختن این راه حل ها علمی است پس مطمئن عمل کن. اگه این کارو نکنی به همسرت گفتی ببین هیچ کس دیگه تو دنیا نیست برای من فقط تو هستی و من کورم چشمم بقیه آدمهای حسابی رو نمی بینه! من یک بچه کوچک هستم و نمی تونم از خودم مراقبت کنم و بدون تو هیچم!!! اول به او اصرار کردید و حال بی اعتنا شدید کافیست صبور باشید و دیگر به خدا توكل داشته باشيد. اين جدايي قطعا از شما آدم مستقلی ساخته است پس به جاي انديشيدن به ناراحتي، به مزيت هاي اين جدايي پي ببريد و صبر كنيد. وقت خود را هرز ندهيد و كار جديدي را متفاوت از قبل شروع كنيد.عشق را رها کنید تا خود بدون اصرار و فشار شما به سمت شما بیاید. از خود بپرسید علت این اتفاق چیست؟ زندگی با این جدایی می خواهد به من چه بگوید؟بعضی ها می گویند ؟ آخه چرا من ؟ مگه من چه کرده بودم؟به جای فکر به این جملات قلب شكسته خود را پس بگيريد و آنرا ترميم كنيد تا دوباره مثل روز اول بدرخشيد. محکم باشید و مثبت فکر کنید. نیایش: خداوندا به من قدرت بده تا اشتباهات دیگران را ببخشم بتوانم بر روی پای خود مستقل بایستم و در مورد دیگران قضاوت و داوری بیجا نکنم که خداوند تنها داور آگاه است و بازگشت اعمال هر کس به سمت خود اوست.
یکشنبه بیست و ششم دی 1389
طلاق من فی نفسه بد نیست اما به هیچ وجه پیامدهای منفی آن را به ویژه در جامعه ی خودمان انکار نمی شود. طلاق راه حلی است برای شرایطی که طرفین با ادامه ی زندگی مشترک به یکدیگر آسیب می رسانند یا لااقل شرایط رضایتبخشی را که مستلزم سلامت روانی، جسمانی و اجتماعی ایشان است تجربه نمی کنند. بسیاری از زنانی که جرات و جسارت این را داشته اند که به شرایط زندگی زناشویی نامطلوب و ناسازگار خویش "نه "بگویند در جامعه در معرض ناملایمات از نوع دیگر قرار می گیرند که می بایست پیش از اقدام به این کار واقع بینانه عواقب آن را بسنجند. اما نکته ی تاسف بار که امروز در مشاوره ای که به انجام رساندم و در معرض آن قرار گرفتم درک نسبت به افراط در خودخواهی برخی مردان است که در پی ازدواج و پیش از طلاق، خود را مالک انحصاری سرنوشت زنان خود می یابند و با اینحال تلاش می کنند با پشت گرمی به حمایت های قانونی که برای شان فراهم است این مالکیت انحصاری را بر سرنوشت همسران شان حتی پس از طلاق نیز تحمیل نمایند. نمونه ی آن زنی است که پس از تحمل خشونت های شدید جسمانی از همسرش جدا شده و پس از جدایی موفق شده سرپرستی از دو فرزندش را -که اگر به شوهرش می سپرد در معرض خشونت های او قرار می گرفتند -بر عهده داشته باشد اما با اقدام به این کار ناچار است از فکر ازدواج مجدد حتی اگر مورد مناسبی برایش پیش بیاید، دوری کند زیرا که پدر بچه هایش تهدید کرده چنانچه ازدواج کند بچه ها را از او باز میستاند...
سام
افسانه
علی
ويدا
ماردین
شهره
مهتاب
حوا
هومن
ماهک
مهسا
صنم
مریم
مينا
سعید
مهتاب
آزاده
مهسا
آنيتا
شيما
ليلا
سمیه
احمد
فاخته
یکشنبه بیست و دوم فروردین 1389
مجموعهی مسایلی که در حال حاضر در ایران در ارتباط با امر طلاق و حقوق زنان و کودکان طرح میشود، سلسله گزارشها و مقالات مجلات و روزنامهها، مصاحبهها و به ویژه نارساییهای قانونی، فقهی و عرفی مربوط به این مسایل، حکایت از وجود بیماریای کهنه و معضلی دامنگیر در جامعه دارد که روز به روز عمیقتر میشود. نکتهای که به ویژه باید مورد توجه قرار گیرد، طرز تفکر حاکم بر ارگانهایی است که به هر دلیلی، با این مسئله مرتبطند. روشن است که ازدواج و طلاق، اگرچه اموری خصوصی به شمار میآیند، اما به عنوان نهادهای اجتماعی بر دیگر ارکان اخلاقی و اقتصادی جامعه نیز موثرند و از آن تأثیر میگیرند. قوانین نادرست، پشتوانهی سنتهای نادرست در دوران اخیر و در زمینهی تحولات اجتماعی اقتصادی ایران در دو دههی گذشته رشد ازدواجهای زودرس، بیشناخت و اجباری، یا پدیدهی « دخترفروشی» در میان اقشار کمبظاعت، میرود تا به یک گره کور در راه سلامت جامعه بدل شود. گذشته از مشکلات فزایندهی اقتصادی، ضعف و یکسویه نگری در قوانین مدنی مربوط به ازدواج و طلاق نیز مزید بر علت شده و راه هر گونه اصلاح یا بازسازی را در این رابطه میبندد. بر اساس نگاه سنتی در ایران اسلامی، تشکیل خانواده چیزی نیست جز قراردادی اقتصادی و جنسی که به ازدیاد نسل نیز میپردازد و از روابط بیبند و بار و آزاد یا گسترش «فساد» جلوگیری میکند. اما حتی از همین زاویه نیز، دو انسانی که با هم به پای امضای این قرارداد میروند، دارای حقوق برابر و مشارکت با یکدیگر را آگاهانه برنگزیدهاند. در بهترین حالت به یکدیگر برخوردهاند و حال باید مددکار رفع نیازهای اقتصادی و جنسی یکدیگر باشند. این چارچوب باید حفظ شود، مبادا که پردههای «عفت» جامعه بدرد و دین و ایمان مردم به خطر بیافتد. در این جامعه، نگاه سنتی، حکومت و قوانین مدنی، سن بلوغ را با سن ازدواج برابر تلقی میکند. از این گذشته، جوانان، در دورهای از زندگی خود که به ایجاد ارتباط و شناخت جنس مقابل خود نیازمندند، از این روابط محرومند و تنها، راه ازدواج را پیش روی خود مییابند. این تنها امکان موجود، اغلب بهترین امکان نیست. تلقی بسیاری از مردان سنتی از «همکاری» در چارچوب همان «قرارداد» خشک نیز نادرست است. در نتیجه، با کمال تأسف باید گفت سنن حاکم بر اخلاق اجتماعی ما نه تنها به ساختن آشیانهای پر مهر مدد نمیرساند، بلکه کانونهای گرم و مستقل را نیز به قفسی تنگ و آزار دهنده بدل میکند که چه بسا فرو ریخته بهتر. در مجال این مقاله نیست که به بررسی دقیق علل جدایی همسران، یا نکات مثبت و منفی طلاق بپردازد. بحث بر سر وجود نقایص جدی در قوانینی است که به صورت پشتوانهی سنتهای غلط جا افتاده در محیط عمل میکند و لذا، مشکلات زنان جامعه در این زمینه روز به روز پیچیدهتر و بیشتر میشود. «حق طلاق» و نابرابری در برابر قانون در ایران نیز، مانند بسیاری از جوامع دیگر جهان، طلاق امری ناپسند به شمار میرود. نفرت از طلاق، گذشته از جنبههای عاطفی، ریشه در اعتقادات مذهبی نیز دارد. البته اسلام از معدود مذاهبی است که هم ازدواج و لذتجویی جنسی را مثبت تشخیص داده و به آن اهمیت میدهد، و هم مخالفت جدی با طلاق در آن مطرح نشده است. اما در این زمینه نیز، ماند موارد بیشمار دیگر، زن مورد تبعیض قرار گرفته است. حق مردان در اختیار کردن همسران متعدد و امکان بهرهوری از «صیغه»، با حق یکجانبهی آنان برای طلاق دایرهی تبعیض را تکمیل میکند. اگرچه نابرابری ساختاری جنسی علل و عوامل گوناگونی دارد و از میان رفتن آن نیز ساده نیست، اما تدوین و تصویب قوانین صحیح میتواند در این زمینه راهگشا باشد. قوانین موجود ایران، دست مردان را برای چندهمسری – و سپس- طلاق دادن زنان عقدی خود- تک تک یا یکجا- باز میگذارد، اما دست زنان را برای طلاق گرفتن از همسری نامناسب و خطرناک نیز میبندد. البته طبق موازین شرعی و قوانین مدنی، در موارد خاصی زن میتواند تقاضای طلاق کند. اما این درخواست باید با دلایلی همراه باشد که ثابت کند مرد قادر به تداوم «ریاست» خود بر خانواده نیست. مرد باید دیوانه، مبتلا به مرضی درمانناپذیر و مسری، محکومیت طولانی به زندان، ناتوانی جنسی و امثال آن باشد، یا هسر خود را برای مدتی طولانی ترک کرده باشد، تا زن بتواند از او طلاق بگیرد. سنت و قانون: نظر زنان صائب نیست! حجتالاسلام موسوی بجنوردی، از فقیهان عضو شورای عالی قضایی در گفتوگویی با مجلهی«زن روز» مطرح میکند که قوانین موجود در بسیاری از موارد صراحتاً به نفع یک بخش از جامعه، یعنی مردان جبههگیری نمیکنند. وی دربارهی شرایط ازدواج به طرح این نکات مثبت میپردازد؛ از جمله از حق زنان در طرح درخواست طلاق از شوهران دیوانه، قاچاقچی، معتاد، فاسد، مبتلا به وبا، طاعون، سل، زندانی بودن برای 5 سال پی در پی و... در عین حال اضافه میکند: «گواهی پزشک مبنی بر مجنون بودن مرد باید مورد اطمینان قاضی باشد. زیرا دادن رای طلاق آن هم وقتی که زن بخواهد طلاق بگیرد، بسیار مشکل است.» چرا مشکل است؟ زیرا باورهای جامعه و مدیران آن و قوانین موجود، نظر زن را صائب نمیداند و خواست ها و تصمیمات مرد را بر او ارجح میشمارد. حتی در مواردی که در بالا ذکر شد، باز عملا ضمانت اجرایی وجود ندارد. در همین گفتوگوی زن روز» با آقای موسوی بروجردی، مصاحبه کننده میگوید: "... دادگاههای مدنی خاص اعتیاد را حتی بصورت شدید آن دلیلی برای عدم صلاحیت نمیدانند. مواردی مشاهده شده که مردی معتاد بوده و چندین بار هم محکوم به زندان شده و در این مورد زن و فرزندانش را نیز رها کرده، اما وقتی همسر او به دادگاه شکایت کرده، دادگاه نه تنها به مرد گواهی عدم صلاحیت نداده بلکه سرپرستی بچهها را نیز به عهده او گذاشته است.. ما در همه موارد حکم شرعی داریم... دادگاه مدنی خاص بر اساس قوانین شرع عمل میکند.» همین قوانین شرع است که اجازه میدهد مردان، برای ازدواج مجدد، بر اثر دلزدگی، ناراحتی از حضور بچه در فضای خانواده، تحریکات فامیلی و بهانههای دیگر، حتی به صورت غیابی حکم طلاق بگیرند و همسران خود را بدون کوچکترین امکاناتی رها کنند و بسته به میزان توانایی یا لجبازی، بچهها را هم بگیرند یا ببخشند. اما همین قوانین باعث میشود که زنان نه تنها از چنین امکانی برخوردار نباشند، بلکه حتی آنقدر دارای ارزش به حساب نیایند که رئیس همین دادگاهها خواستشان را به پشیزی بخرد. در گزارشی در « زن روز» از دادگاههای مدنی خاص و در مصاحبهای با زنی که شوهرش او را طلاق داده است چنین میخوانیم: "- شوهرتان در برگه درخواست چه علتی را برای طلاق ذکر کرده بود؟ - بدون علت! لااقل نگفت که مریضم، دیوانهام، کسی را زیر سر دارم، دزدم...؟ - شما در دادگاه در رابطه با عدم رضایتتان برای طلاق حرفی نزدید؟ - اصلا" رئیس دادگاه مهلت حرف زدن نمیدهد... شعبهای که من رفتم برخورد تندی با من داشتند. ما مشکل داریم و باید به درد دل ما برسند. به بدبختی ما برسند. سرنوشت این بچهها چه میشود؟ باعث بدبختی آنها کیست؟ من گفتم به هیچ عنوان طلاق نمیگیرم تا علتش را بفهمم. ولی بعد که به خانه رفتم دیدم اخطاریه آمده. آیا باید به همین آسانی طلاق صورت گیرد؟ آیا دولت، مجلس، یا خود همین رئیس دادگاه نباید فکر کند که اگر مردی میتواند از نظر شرعی زن دیگر بگیرد، تکلیف زن اول چه میشود؟ آیا فکری به حال آینده من که بعد از بیست سال زحمت بدون پشتوانه اقتصادی باید زندگی کنم کردند؟ در صورتی که با تلاش من شوهرم به اینجا رسید. جواب این همه زحمت چه میشود؟... من بیست سال جوانیم، هستیم و بهترین دوران عمرم را برای شوهرم گذاشتم تا به همین آسانی رئیس دادگاه در جوابم بگوید که: «خانم چه میخواهید؟ مرد هر وقت خواست میتواند طلاق دهد!" در همین گزارش زن دیگری میگوید: "... متأسفانه هر بار که مراجعه میکنیم فقط به خانمها سفارش میکنند که بساز و بخاطر فرزندانت تحمل کن، شما ببینید چقدر آمار خودکشی و بچهکشی زیاد شده؟ اینها به خاطر عدم دادرسی صحیح صورت میگیرد..." دیگری میگوید: "... شوهرم معتاد است و آمدهام از او طلاق بگیرم. اما متأسفانه از پنج سال پیش تا الان مراجعه میکنم و نتوانستهام به دادگاه ثابت کنم...! این آقایی که من اینجا دیدم {رئیس دادگاه} طوری حرف میزد که انگار از طرف مرد وکیل است!" چهارشنبه هجدهم فروردین 1389
غرایز جنسی میتوانند عامل بروز عالیترین کنشهای روحی و هنری باشند. این غریزه یکی از مهمترین فاکتورهای تشکیل بنیاد یک خانواده هست اما از سوی دیگر میتواند منشا بسیاری از انواع انحرافات جنسی قرار گیرد.
هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلات فردی هستند، ولی بیشتر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگری معنا پیدا میکند آسیبهای اجتماعی را در بر خواهند داشت. از سوی دیگر، مبارزه با این دسته از آسیبهای اجتماعی نیازمند تغییرات اساسی در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی است. در ادامه نظرات خانم دکتر مهدیس کامکار، روانپزشک و متخصص در حوزهی زنان و کودکان گفت را جویا شده ایم. خانم دکتر کامکار، طبق نتایج یک تحقیق که در آخرین کنگرهی خانواده و سلامت ارایه شده است، بیش از شصت درصد زنان ایرانی در ارتباط با همسرانشان مشکل جنسی دارند، ریشه و یا علت این اختلالات جنسی در کجاست؟ مشکلات جنسی هم یکی از مشکلات مهم زندگی انسان است. اگر انسان را یک موجود سه بعدی بدانیم یعنی زیستی، روانی و اجتماعی، مشکلات جنسی هم در همین سه بعد قابل بررسی است، یعنی عوامل چند فاکتوری هستند و یک علت را نمیتوان بررسی کرد. کارکرد جنسی یکی از مهمترین کارکردهای ذهنی و جسمی پیچیدهی انسان است. انسان در این مورد شاید حتی خیلی زودتر از خواب و اشتها دچار مشکلات روحی، روانی و جسمی شود. بنابراین اول باید ببینیم علتهای تأثیرگذار این مشکل، اولیه است یا ثانویه، یعنی از هنگامی که فرد کارکرد جنسیاش شروع میشود این مشکل را داشته یا بعد از مدتی ایجاد شده است. سپس باید دید مسأله جسمی بیشتر مطرح است یا اینکه بیشتر مربوط به مسایل روحی و روانی است. بعد هم ممکن است دو نفر به صورت فردی از نظر جنسی و پاسخهای جنسی و یا کارکرد جنسی سالم باشند، اما رابطه اشکال داشته باشد. بنابراین این مقوله خیلی پیچیده است و مسأله سادهای نیست. اما از مهمترین چیزهایی که تأثیر در رشد و نمو روانی ـ جنسی هر انسانی میگذارد این است که فرد با چه برداشت رابطهی جنسی بزرگ شده است، در چه فرهنگی رشد کرده و یا به طور کلی دربارهی رابطهی جنسی و کارکرد جنسی چگونه فکر میکند و چطور به شخصی که برای رابطهی جنسی انتخاب میکند ارزش میدهد. سپس میرسیم به قسمتی که مربوط به مسایل روانی ـ اجتماعی است. یعنی مسایل اضطراب، افسردگی، تعارضاتی که ممکن است از لحاظ اجتماعی وجود داشته باشند و پاسخ یا کارکرد جنسی را مختل کرده باشند.
اما این آمار اعلام شده شصت درصد عدم رضایت و یا اختلال در ارتباط جنسی در جامعهی ایرانی از کجا آمده و چه عوامل دیگری در این معضل وارد هستند؟ شصت درصد را باید خیلی ریز بکینم تا ببینیم مسأله چیست. آیا این شصت درصد مشکل پاسخ جنسی است. چون پاسخ جنسی یا همان کارکرد جنسی چهار قسمت دارد. مربوط به میل جنسی، انگیزش، اوج لذت و مرحلهی فرونشینی است. آیا مربوط به این موارد است یا مربوط به این است که دو نفری که در یک رابطه قرار دارند با همدیگر مشکل تعارضات و کشمکش ارتباطی دارند. مهمترین مشکلی که وجود دارد فاکتور ارتباط است، یعنی نوع رابطه است. اگر رابطهی بین زن و شوهر مختل شده باشد، بخش مهمی از جنبهی خودآگاه و یا ناخودآگاه شخص که میتواند این تعارضات، اعتراضات، خشمها را در آنجا نشان بدهد در رابطهی جنسی خود را نشان میدهد چون بسیار رابطهی نزدیک و پیچیدهای است. مسألهی دیگری هم که در خانمها مطرح میشود، بیشتر مشکل کاهش میل جنسی آنهاست که یا به دلیل مشکلات روحی و روانی است و یا خانوادگی و زناشویی. یعنی ممکن است دو نفر آنقدر آشنایی با بخش روانی ـ جنسی خودشان نداشته باشند و یا اینکه تمایلاتشان به اندازه کافی رشد نکرده کرده باشد که باعث به اوج رسیدن آنها در رابطه جنسیشان شود. در مورد مردها بیشترین چیزی که اکنون مطرح است و تقریباً در هر سنی هم شایع میباشد مسألهی انزال زودرس است و بیشترین چیزی که باز در حوزهی رشتهی ما دیده میشود مشکلاتی است مانند کار زیاد، فرسودگی روانی و جسمی، اضطراب و تعارضات اجتماعی، اینها مسایلی است که باعث خشم فروخورده میشود و خودش را به صورت اختلال در پاسخهای جنسی نشان میدهد. اگر از منظر آسیبشناسی اجتماعی موضوع را بررسی کنیم به فاکتوری به نام طلاق هم میرسیم. به نظر شما چند درصد آمار طلاقها در ایران به مشکلات جنسی مربوط است؟ فکر میکنم در حوزهی زنان مشکل جنسی نمیتواند دلیل عمده طلاق باشد و هرگز نبوده و نیست به خاطر اینکه انگ بد زن طلاق گرفته در اجتماع ما بسیار بدتر از این حرفها است که زنها به دلیل پاسخ نگرفتن نیاز جنسیشان مثل بقیه نیازهایشان طلاق بگیرند. باید مشکلات خیلی توانفرساتر از این باشد که یک زن بخواهد طلاق بگیرد. معمولاً اینگونه مسایل چند فاکتوره هستند. بسیاری از زنان هستند که با مشکل پاسخ جنسی مردشان یعنی انزال زودرس روبهرو هستند و هیچوقت هم کسی متوجه نمیشود. مسألهای که الان مطرح است در مورد زوجهای جوان است چون برای آنها بیشتر خواستهها و هویت فردی مهم است و این مسأله نیازهای جنسی هم به عنوان یک حق طبیعی مطرح میشود و اگر به آن به خوبی پاسخ داده نشود چه بسا منجر به طلاق هم بشود. نقش آموزش و پرورش و رسانهها را در بازگویی و آموزش روشن اینگونه موضوعات چقدر موثر میدانید؟ مانند آموزش هر مسألهی دیگری باید به اصل پیشگیری توجه کرد و در سه دوره کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برنامهریزی کنیم. یادگیری پایاتر است که دراز مدت باشد. باید به مسایل فرهنگی توجه کرد چون این مورد در حوزهی مسایل جنسی به رشد روانی ـ جنسی که یک مسألهی بسیار مهم در رشد شخصیت است، برمیگردد. همانطور که رشد شخصیت انسان از زمان جنینی و سپس از زمان نوزادی آغاز میشود این رشد به همین شکل در بخش روانی ـ جنسی انسان هم ادامه پیدا میکند و به همان اندازه هم مهم است که از اوان کودکی به آن توجه شود. یعنی پاسخهایی که مادر یا پدر در ارتباط با خودارضایی کودک و یا بچههای نوپا میدهند،در فهم ادراکی کودک موثر است و باعث میشود که متوجه شود در چه زمینه و فضای فرهنگی رشد میکند و اینکه آیا باید محدود یا متوقف بشود. بنابراین خیلی مهم است که با توجه به سن کودک او را با بدن و روانش آشنا کنید و ارزشهایی را که میخواهید به او منتقل کنید که چطور از بدنش مراقبت کند و وقتی از بدنش مراقبت میکند و به آن احترام میگذارد به نیازهایش پاسخ میدهد بنابراین نیازها، ارزشها و حریم دیگران را رعایت خواهد کرد. میباید در این زمینه پدر و مادر آموزش به کودک را خیلی زودتر از مدرسه شروع کنند. این کار میتواند در مهدکودک هم آغاز شود، اگر که معلمان در این زمینه آموزش درست دیده باشند چون این موضوع بسیار مهمی است. متأسفانه آموزش و پرورش ما خیلی دیرتر از نیازهای فردی و طبیعی آدمها به این موضوعات پاسخ میدهد. و مانند بسیاری از مشکلات دیگر موجود، جامعه ما فکری به حال خودش کرده و به صورت اتوماتیک به آن پاسخهایی داده است و ممکن است که پاسخ درستی هم نباشند. بعد آنوقت مینشینند و فکر میکنند برای این مشکلات و عوارض پیش آمده چه باید بکنند. آموزش و پرورش باید در این زمینه از همان سنین پیش دبستانی برای کودکان برنامهریزی کند تا به این مسألهی پیچیده، طبیعی، انسانی و بسیار مهم و ارزشمند که ممکن است تأثیرات بسیار به سزایی در طول عمر یک انسان و روابطش با دیگران بگذارد، آگاه گردند. در میان کتابهای درسی هم ممکن است به یکسری سوالات پاسخهایی داده باشند اما چالشها در گفت و گو به وجود میآید، در بحثهایی که بین بچهها به عنوان یک گروه و آموزشدهندگان به عنوان گروهی شروع میشود. به نظر من نباید فقط این موضوعات در کتابهای درسی خلاصه شود. ارتباطهای پیش از ازدواج رسمی میان زن و مرد چقدر میتواند برای آشنایی بیشتر با خصوصیات روحی و جنسی طرف مقابل موثر باشد؟ مسلماً ازدواج خلاصه نمیشود به اینکه آدمها به نیازهای جنسی خودشان فقط پاسخ دهند و این یک نگاه ابتدایی و بیمسئولیتی است. ازدواج فقط یک مقوله است. بعد از اینکه فرد هویت خودش را پیدا میکند وارد مرحلهی بعدی که صمیمیت است میشود به این موضوع نباید به این سادگی نگاه کرد. به خاطر اینکه انسانها هر چقدر شناخت بیشتری از خودش داشته باشند بهتر میتوانند به نیازهایشان و نحوهی پاسخ دادن به آن عمل کنند و اگر خودشان را نشناسند چطور میتوانند وارد رابطهای شوند که باید دیگری را بشناسند و بعد برای به وجود آوردن نسل بعدی متعهد شوند. و این شامل شناختن و تجربه کسب کردن در همهی زمینهها به عنوان هویت فردی است و قطعاً مهم است که من بدانم کی هستم و در کجای جهان هستم. آیا اختلالات جنسی در گرایش زنان و مردان متأهل به دیگران خارج از زندگی زناشویی خودشان نقش دارد و یا عوامل دیگری در این قضیه وارد هستند؟ به نظر میرسد که زنان دارند جا پای مردان در دهههای قبل میگذارند. بنابراین در خیلی از موارد شاید بتوان یک تصمیم نسبی در مورد مردها هم داشت یعنی یک برداشت نسبی. چیزی که در ازدواج مطرح میشود و آن را نگه میدارد نخست شور و شیدایی و دوم مسألهی صمیمیت و سوم تعهد است. مهمترین قسمتی که یک رابطه را نگه میدارد مسألهی صمیمیت است. صمیمیت یعنی عقاید مشترک، اهداف مشترک و احترام به عقاید متفاوت یعنی تفاهم نه عقاید متضاد. آدمها نمیتوانند به اصولی که خلاف اصول خودشان است و ارزشهایی که ضد ارزش خودشان است احترام بگذراند و آنها را رعایت کنند. اما اگر یاد گرفته باشند و رشد کافی از لحاظ اجتماعی و فردی کرده باشند میتوانند به عقاید متفاوت که لزوماً خودشان به آنها اعتقادی ندارند، احترام بگذارند. این قسمت است که رابطهی بین افراد را و رابطه بین زن و مرد را در زندگی زناشویی نگه میدارد. اگر در یک رابطه فقط شیدایی و یا فقط تعهد باشد، این ازدواج را تهی میگویند یعنی چیزی در آن نیست. بنابراین باز هم به اصل رابطهی جنسی و میزان تفاهمی که در آن وجود دارد و نیز به مقولهی صمیمیت برمیگردد. اگر این قسمت در رابطهی دو نفر بلنگد، یک جای خالی در قلب و مغز آدم وجود دارد و حتی اگر خودآگاه متوجه آن نشده باشد احتمال اینکه این جای خالی توسط دیگران پر شود خیلی زیاد است. حال چه در آن رابطهی زناشویی باقی بمانند و چه منجر به جدایی بشود، این ازدواج از درون خالی و پوسیده شده است. مقولهی رابطهی جنسی بین یک زن و مرد پیچیدهتر از این است که صرفاً به این مسأله ختم شود که آیا من تمایلات جنسیام پاسخ میگیرد یا نه. فاکتورهای احترام، هویت فردی و ارزشها از نظر فرد در یک رابطه خیلی مهم هستند. دوشنبه نهم فروردین 1389
در سطح جامعه زنانی كه سرپرستی ندارند از زنان دیگر آسیب پذیرتر هستند و بیشتر این مشكلات از یك سوی توسط جامعه و خانواده و از سویی دیگر توسط مسایل اقتصادی بر آنها تحمیل می شود و باعث می شود كه آنها تحت فشارهای روحی و روانی بسیاری قرار گیرند . جمعه هجدهم مرداد 1387
7 اشتباه بزرگی که موجب مرگ یک رابطه می شود به یاد داشته باشید، همه ما در زندگی لیز می خورریم، همه ما. به همین دلیل بهتر است که همیشه دست در دست یکدیگر در طول زندگی راه برویم. امیلی کیمبرگ ابتدا چند نکته ای را که باید در یک ازدواج رعایت شود بیان می کنم: · با هم تنها باشید · یکدیگر را تحسین کنید · با هم صمیمی باشید · شریک یکدیگر و بخشنده باشید اما اهمیت آنچه که باید انجام شود به اندازه ممنوعات یک رابطه است. من مطمئن هستم که همه شما بارها در دام این اشتباهات افتاده اید، درست مانند خود من. من از اشتباهات خود عبرت گرفته ام و هر گاه که امکان انجام یکی از آنها وجود دارد متوجه نشانه های آن شده و سعی می کنم به نحوی آن را اصلاح نمایم. اگر در زندگی از انجام اعمال زیر اجتناب ورزید و کارهای ذکر شده در بالا را انجام دهید در این صورت رابطه ای بسیار عمیق خواهید داشت. 1- خشم: مانند یک سم در رابطه است که با چیزهای کوچکی مانند (شوهرم دستمال دستشویی را نخریده است یا همسرم ظرفها را بعد از صرف شام نشسته است.) شروع و به مشکلی بزرگ تبدیل می شود. احساس خشم بسیار خطرناک است زیرا ما همیشه مستعد آن هستیم و بدون آنکه متوجه باشیم این احساس را درون خود داریم البته بدون آنکه شریک زندگیمان متوجه این مطلب باشد. هر آن که متوجه وجود خشم در درونتان شدید به این نمته توجه داشته ساشید که بهتر است آن را در همان ابتدا که کوچک است از بین ببرید. برای این کار دو راه وجود دارد: 1- یک نفس عمیق کشیده و آن را فراموش کنید. شریک زندگیتان را همانگونه که هست و با همه اشتباهاتش قبول کنید. هیچ انسانی کامل نیست. یا 2- در صورتیکه نمی توانید با مسوله کنار بیایید می توانید با همسرتان صحبت کرده و راهی را بیابید که برای هر دوی شما کار ساز باشد (نه فقط برای شما). سعی نمایید با حالتی بدور از تنش به نحوی صحبت کنید که بتوانید احساسات خود را بدون متهم کردن وی بیان کنید. 2- حسادت: حسی غیرقابل کنترل، ناخواسته، ناخوانده و مانند حس خشم سم است. کمی حسادت مشکلی ایجاد نمی کند اکا زمانیکه به حدی می رسد که شما میل به کنترل همسرتان دارید دیگر خطرناک بودن و منجر به مشاجرات غیر ضروری و در نتیجه ناراحتی دو طرف می شود. چنانچه با این مشکل مواجه هستید به جای کنترل همسرتان سعی در ریشه یابی این مشکل ( که معمولا احساس عدم امنیت است) نمایید. این ریشه ممکن است به رابطه قبلی شما که در آن صدمه دیده اید یا به حوادثی که در گذشته رابطه فعلیتان رخ داده است باز گردد. 3- انتظارات غیر واقعی: ما معولاً تصوی از همسر خود در ذهنمان داریم. مثلاً همیشه از آنها انتظار داریم که ما در ارجعیت قرار دهند، غافلگیرمان کنند، حمایتمان کنند، همیشه لبخند بزنند، کار کنند و تنبلی نکنند و هزارن انتظار متفاوت دیگر. برخی از انتظارات مانند انتظار به وفادار بودن لازمه یک رابطه هستند اما گاهی اوقات بدون آنکه متوجه باشیم انتظاراتی داریم که بسیار فراتر از واقعیت هستند. همسرمان مانند هزاران انسان دیگر صد در صد کامل نیست. نمی توانیم از او انتظار داشته باشیم که در هر ثانیه شاد و دوست داشتنی باشد. همه ما گاهی شاد و گاهی بی حوصله هستیم. نمی توانیم انتظار داشته باشیم که همیشه به ما فکر کنند. آنها به خودشان و دیگر افراد نیز فکر می کنند. نمی توانیم نتظار داشته باشیم که درست ماند ما باشند. انسنها متفاوت هستند. داشتن انتظارات بالا منجر به ناامیدی و در نتیجه خشم می شود. به ویژه زمانیکه در این موارد با همسرمان صحبت نکنیم. بدون بیان انتظاراتمان چگونه می توانیم از همسرمان انتظار برآورده نمودن آنها را داشته باشیم؟! راه درمان این مشکل پایین آوردن سطح انتظاراتمان است به نحوی که همسرمان توانایی نشان دادن خود واقعیش را داشته باشد و ما نیز وی به خاطر آنچه که هست دوست بداریم. هر انتظاری که از همسرمان داریم باید درباره آنها با همسرمان صحبت نماییم. 4- نداشتن وقت کافی: این مشکل در مورد زوجهایی که دارای فرزند هستند و زوحهایی مه در کارشان، تفریحاتشان، دوستانشان، خانواده هایشان و غیره غرق شده اند صادق است. زوجهایی که زمانهایی را برای تنها بودن با یکدیگر اختصاص نمی دهند به تدریج از یکدیگر فاصله می گیرند. باید برای خود زانی را ایجاد کنید و در آن زمان هر کار دیگری را فراموش کنید. یک پرستار بچه بگیرید، یک روز از کارتان مرخصی بگیرید، قرارهایتان را کنسل کنید و زمانی را با همسرتان بگذرانیدو لازم نیست حتماً به یک رستوران گران قیمت بروید، رفتن به یک پارک، ورزش با هم یا تماشای یک فیلم در منزل نیز کافی است. دراین زمانها سعی کنید با همستان ارتباط برقرار نمایید. 5- عدم ارتباط کافی: این اشتباه تمامی جنبه های دیگر را تحت تاًثیر قرار می دهد. ارتباط خوب هسته مرکزی یک رابطه خوب است. اگر خشمگین هستید باید راجع به این احساس خود صحبت کنید، اگر حس حسادت دارید باید آن را ریشه یابی کنید، اگر هر مشکل دیگری دارید باید درباره آنها صحبت و با همستان ارتباط برقرار کنید. برقراری ارتباط تنها به معنای صحبت کردن و موافقت کردن نیست بلکه برقراری ارتباط به معنای صادق بودن و عدم متهم ساختن یا سرزنش کردن همسرمان است. به جای انتقاد کردن می توانید راجع به احساساتتان از قبیل ناراحتی، تاسف، ترس، خوشحالی و غیره صحبت کنید. درباره راه حل یک مشکل صحبت کنید تا به نتیجه ای که مورد دلخواه هر دوی شما است دست یابید. 6- عدم سپاسگذاری: گاهی اوقات هیچ مشکل بزرگی مانند حس حسادت، خشم یا انتظارات نامعقول در رابطه وجود ندارد اما در عین حال هیچگونه ابراز احساسی ناشی از رضایت نیز در رابطه دیده نمی شود که البته این مسئله به بدی دیگر مسائل است. زیرا در این حالت همسرتان احساس می کند که از او سو استفاده شده است. همه دوست دارند برای همه آنچه که انجام می دهند از آنها تشکر شود. همانگونه که در هکسرتان متوجه اعمالی می شوید که دوست ندارید باید به کارهای خوب او نیز توجه کنید. آیا ظرفهایتان را می شورد؟ آیا غذای مورد علاقه تان را درست می کند؟ آیا شما را در کارتان کمک می کند؟ زمانی را برای تشکر کردن از او اختصاص دهید. 7- کمبود عاطفه: اگرچه همه چیز ممکن است خوب پیش برود اما اگر هیچکونه عاطفه ای در میان نباشد در این صورت با مشکل مواجه هستیم. یکی از تاثیرات این مسئله پیش رفت رابطه به سوی رابطه ای افلاطونی است. اگرچه این مسوله به اندازه دیگر مسائل بزرگ نیست اما موقعیت خوبی هم نیست. داشتن عاطفه بسیار با اهمیت است. به ویژه اگر این عاطفه و درریافت آن از سوی کسی باشد که دوستش داریم. هر روز زمانی را برای ابراز عاطفه به همسرتان اختصاص دهید. زمانیکه از کار به خانه بر می گردد اورا به گرمی در آغوش بگیرید. صبح ها بسیار آرام و رمانتیک از خواب بیدارش کنید. هنگام تماشای یک فیلم پشتش را ماساژ دهید و همیشه به او لبخند بزنید. 8- این نکته در این ایست قرار ندارد اما بسیار مفید است. در همه روابط بحث و مشکل وجود دارد اما مهم این است که بتوانید این مشکلات را حل کرده و آرام بمانید. متاسفانه تعدادی از ما بسیار لجباز تر از آن هستیم که بخواهیم راجع به مشکلاتمان صحبت کنیم. زیرا همیشه حق باید با ما باشد و نمی خواهیم به اشتباهاتمان اعتراف کنیم. دوست نداریم از عبارت معذرت می خواهم استفاده کنیم. اما این اعمال و افکار بچه گانه هستند. زمانیکه فکر می کنید لجباز هستید سعی کنید خودخواهی و کودک بودن را کنار گذاشته و در باره مشکل موجود صحبت کنید. از اینکه در معذرت خواهی اولین باشید نترسید. از لجبازی بگذرید تا به نتیجه بهتری برسید.
جمعه چهارم آبان 1386
عوامل عمده شکست در ازدواج ازدواج به عنوان سنتی پسندیده در تمامی جوامع در طول تاریخ از جایگاه خاصی برخورداربوده است . شروع زندگی مشترک روزنه ای بر ارضای نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی می باشد ، با این حال بنا به دلایل متعدد امروزه بسیاری از ازدواجها به طلاق منجر می شود . . در این مطلب سعی ما بر این است تا به به انگیزه هایی که احتمالا به شکست در زندگی مشترک(طلاق) منجر می شود ، نظری بیفکنیم . 1- ازدواج به منزله پاسخی به منتهای خانواده:ازدواج در بسیاری از خانواده ها به عنوان یک سنت محسوب می شود، خصوصاً زمان ازدواج فرزندان ، در تعدادی از خانواده ها از قواعد خاصی تبعیت می کند . مثلاً بعضی از والدین اعتقاد دارند که فرزندانشان در سنین پایین تشکیل زندگی مشترک دهند . با توجه به مشکلات متعددی که در مسیر یک زندگی مشترک وجود دارد تبعیت از این باورها مخاطراتی را برای فرزندان امروزی به دنبال خواهد داشت .
2- ازدواج به منظور فرار از تنهایی:انسان موجودی اجتماعی است ودروجود او تعامل با دیگران در ارضای نیازهای انسانی سهم شایسته ای دارد . به همین خاطر بسیاری از افرادی که بنا به دلایل متعدد ، تنها زندگی می کنند و یا در عین حال که با خانواده خود زندگی می کنند احساس تنهایی می نمایند . گاهی برای کنار آمدن با این خلأ احساسی، به فکر تشکیل زندگی مشترک می افتند. به طور قطع ازدواج راهی به سوی تعامل، تبادل احساسات و همدردی محسوب می شود و این فرآیند به ایجاد رضایت در انسانها از زیستن با هم می افزاید. اگر احساس تنهایی ، ناشی از ضعف مهارتهای اجتماعی فرد در تعامل با دیگران باشد و یادلایل شخصیتی و ابتلاء فرد به اختلالات روانی سبب به وجود آمدن چنین حالتی در او شده باشد ، در چنین شرایطی ازدواج راه حل مناسبی برای کنار آمدن با این احساس نیست.
3- ازدواج به منظور جبران کمبودهای شخصی:گاهی افرادی که در شرایط سختی زندگی می کنند و امکانات موجود نیازهای ایشان را ارضا نمی کند ، برای جبران این خلاء ، اقدام به ازدواج می کنند. مثلاً دختری که در یک خانواده فقیر زندگی می کند ، ممکن است پیشنهاد ازدواج با یک فرد ثروتمند را به راحتی قبول کند .
4- ازوداج به خاطر ارضای نیاز جنسی:ازدواج در جامعه ، شیوه پسندیده ای در جهت ارضای نیازهای جنسی است . با این حال ارضای این نیاز در جامعه ، منوط به ازدواج نمی باشد . متاسفانه در جامعه ما ازدواج برای جوانان به دلیل مشکلات عدیده، بسیار دشوار شده است ، همچنین عدم وجود شرایط خاص برای حل نیازهای غریزی افراد از طریق شرعی و قانونی ، تبعات خاص یا زمینه پژمردگی احساسات غریزی را به وجود آورده و یا این نیاز را به سمت و سویی غیر از جهت اصلی آ ن منحرف ساخته است . این بن بست مضاعف ، موجب می شود که تعدادی از جوانها به دلیل فشار غرایز جنسی ، تن به مسئله ازدواج بدهند و این وضع در کوتاه مدت به دلیل مهیا نبودن سایر عوامل به جدایی زوجین منتهی می گردد .
5- ازدواج به منظور داشتن فرزند:دربعضی اوقات ، ازدواج به عنوان راهی برای والد شدن محسوب می شود . برخی به خاطر نیاز غریزی به داشتن فرزند و ارضای این نیاز به ازدواج گرایش پیدا می کنند . چنین انگیزه ای بدون در نظر گرفتن سایر عوامل در تشکیل زندگی مشترک تبعات منفی را به دنبال دارد .
6- پذیرش انتظارات اجتماعی:امروزه در رسانه های گروهی جامعه ما ، به طور مستقیم و غیر مستقیم، تلاش برای ورود جوانها به زندگی مشترک دیده می شود، چنین روندی بدون در نظر گرفتن ملاحظات متعدد، گاهی به گرایش جوانها به ازدواج و در نهایت به دلیل فراهم نبودن شرایط لازم جهت ادامه زندگی مشترک ، به جدایی زوجین منتهی می شود .
7- رفع مشکل بیکاری:درجامعه ما بنا به دلایل متعدد، از جمله شرایط استخدام در برخی از مشاغل، متاهل بودن ِ متقاضی است . لذا گاهی این شرایط موجب شکل گیری ازدواج در بین جوانها می شود که در بعضی اوقات به دلیل تداوم بیکاری و عدم کسب شرایط مناسب ، موجب جدایی زوجین می گردد .
8- ازدواج به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف دیگر:گاهی انگیزه اصلی در تشکیل زندگی مشترک ،عشق به فرد مقابل و نیاز روان شناختی به زیستن با فرد مقابل نیست ؛ بلکه وی وسیله ای برای رسیدن به اهداف دیگر می شود . مثلاً خانمی که دوست دارد در خارج از کشور زندگی کند ، ممکن است با پیشنهاد فردی جهت ادامه زندگی مشترک در خارج با وی ازدواج کند ولی بعد از ورد به کشور خارجی ، در مدت کوتاهی از شریک زندگی اش جدا می شود .
9- ازدواج به خاطر بالارفتن سن:امروزه ، بنا به دلایل متعدد، سن ازدواج در بین جوانها بالا رفته و این مشکل خصوصاً برای دختران جامعه به خاطر مسائل فرهنگی استرس های متعددی را به دنبال داشته است . لذا گاهی ازدواج به خاطر ترس از تنهایی، از دست دادن زیبایی، از دست دادن والدین، کاهش شور زندگی و .... صورت می گیرد . در چنین فضایی امکان سازگاری با مشکلات زندگی ، ضعیف بوده و در نهایت ضریب ریسک این ازدواجها بالا می باشد .
10- ازدواج به خاطر نجات یک انسان:گاهی انگیزه فرد برای ازدواج، نجات دادن شخص مقابل از تنهایی، فشارهای زندگی ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی و دلایل دیگراست. مثلاً دختری که وابستگی شدید به پسری دارد ، مسئولیت زندگی وی از جمله کار، مسکن و مسائل مالی را می پذیرد . چنین انگیزه هایی بعد از مدتی کوتاه رو به خاموشی می رود و در نهایت زندگی مشترک را با بحران مواجه می سازد .
11- ازدواج به خاطر رفع بحران:گاهی ازدواج به دلیل آسیب دیدگی جنسی ناخواسته، اتفاق می افتد. به این معنی که طرفین برای حمل این مشکل به ازدواج تن می دهند، چنین شرایطی بدون آمادگی لازم جهت ورود به این فضا، مخاطراتی را به دنبال دارد که در نهایت حداقل آن احساس به تله افتادن و حس اجبار به ازدواج با یکدیگر است . چنین شرایطی خطر پذیری فزاینده ای برای ادامه زندگی مشترک ایجاد خواهد کرد .
12- ازدواج به خاطر فرار از مشکلات خانوادگی :گاهی انگیزه افراد برای ازدواج به دلیل دوری آنها از محیط استرس زای خانواده از جمله درگیری والدین، اعتیاد والدین، سوء رفتار جسمی و جنسی، بی توجهی، طرد و خشونت و موارد دیگر است . در چنین شرایطی افراد آمادگی روان شناختی لازم جهت ارزیابی متقابل را نداشته و در نهایت احتمال آسیب زا بودن این رابطه بالا می باشد .
13- ازدواج به خاطر عشق:گاهی دو نفر ، چنان علاقه ای به یکدیگر پیدا می کنند که گمان می برند به راستی عاشق هم هستند . وقتی هیجان ، با سرعت چشمگیری در روابط پیش برود ، شناخت یکدیگر به روال عادی و تدریجی خود پیش نمی رود، زیرا وقت کافی برای این امر وجود نداشتهاست.صراحت ، صداقت و اعتمادی که لازمه یک رابطه محکم است احتیاج به زمان دارد . یک آشنایی سریع، هر چقدر هم که هیجان آور باشد، تنها یک صمیمیت ظاهری به بار می آورد که به آسانی با نزدیکی و صمیمیت واقعی اشتباه می شود ، به همین دلیل ازدواج هایی که در کوتاه مدت اتفاق می افتند ، مخاطراتی را به دنبال خواهند داشت .
14- ازدواج به خاطر فرار از یکنواختی زندگی:گاهی افراد بدون آگاهی و آمادگی لازم وارد یک زندگی مشترک می شوند و پس از مدتی احساس از دست دادن آزادیهای فردی و یا احساس در دام افتادن می کنند، ازدواجهایی که درآن انگیزه مزه کردن زندگی مشترک ، بدون توجه به سایر مؤلفه ها وجود دارد ، اغلب مخاطراتی را به دنبال خواهد داشت .
15- ازدواج به دلیل برداشت غلط از مفاهیم :افراد در دوران نامزدی ممکن است به فاش سازی مسائل شخصی خود بپردازند که گاهی بی توجهی به محتوای مطالب ابراز شده مشکلاتی را به دنبال دارد . مثلاً مردی به نامزدش می گوید که اعتیاد دارد ؛ اما زن می گوید چون با صداقت این موضوع را گفته من همسر او می شوم و بعد از ازدواج این مسائل ایجاد مشکل خواهد کرد.
16- ازدواج به مفهوم پذیرش جبر:تعدادی از جوانان، خصوصاً آنهایی که نگرشهای سنتی دارند گاهی ازدواج با فرد مقابل برایشان موضوعی از پیش تعیین شده محسوب می شود . در جامعه ما ، گاه این فرآیند با عنوان«قسمت» شناخته می شود، لذا این تصور وجود دارد که خواستگار فرد در واقع شخصی است که انگار مقدر شده است با او زندگی کند . چنین طرز تفکری جزء آسیبهای پیش از ازدواج محسوب می شود .
17- دوران کوتاه نامزدی:دوران نامزدی حداقل ، شرایطی را برای آگاهی زوجین از هم فراهم می آورد . تعدادی از افراد در این دوران متوجه تفاوتهای بسیاری بین خود و فرد مقابل می شوند یا در این دوران متوجه ناراحتی و یا مبتلا بودن فرد به یک اختلال روانی یا وابستگی او به مواد مخدر می شوند ، اما به رغم وقوف به این مسائل ، بنا به دلایل فرهنگی از جمله اینکه به هم خوردن نامزدی را مساوی با بی آبرویی و از دست دادن حیثیت خود قلمداد می کنند تن به ازدواج می دهند چنین تجاربی در زندگی مشترک، بسیار بحران زا بوده و احتمال جدایی زوجین قابل پیش بینی است .
18- در کل احتمال آسیب زا بودن ازدواج افراد با شرایط زیر قابل پیش بینی است :-ازدواج دو فرد با فرهنگهای کاملاً متفاوت. -ازدواج در سنین پایین زیر 20 سال -تفاوت سنی زیاد بین زوجین مثلاً 15تا20سال -بالاتر بودن سن دختر از پسر ( زن از مرد) -ازدواج یک مرد با زنی بیوه یا مطلقه -ازدواج دختر با مردی که از ازدواج پیشین خود فرزندی دارد . -ازدواج دو فرد مطلقه که دارای فرزندان بزرگسال می باشند . -ازدواج افرادی که فاصله طبقاتی بسیار زیادی با هم دارند . -ازدواج دختری برخوردار از تحصیلات دانشگاهی با پسری که از لحاظ تحصیلی پایین است . -ازدواج با فرد معتاد به مواد مخدر -ازدواج با شخصی که قبلاً ازدواج های متعددی داشته است . -ازدواج با فردی که خانواده اش شدیداً مخالف این وصلت هستند . -ازدواج بدون داشتن اطلاعات کافی از موقعیت فردی ، خانوادگی و اجتماعی شخص مقابل . -ازدواج با فردی که ثبات شغلی نداشته و به دلیل مسائل شخصیتی خاص ، قادر به سازگاری در محیط کار نیست . -ازدواج با دختر یا پسری که هنوز دانشجو است و از ثبات اقتصادی، شغلی و فکری لازم برخوردار نمی باشد . 19. ازدواج به خاطر جذابیت ظاهری:اهمیت جذابیت جسمانی به عنوان یک عامل مهم در دوستی ها و مناسبات اجتماعی، غیر قابل انکار است . به نظر می رسد افرادی که جذابیت ظاهری دارند ، رفتارهای پسندیده تر و ویژگیهای شخصیتی زیبایی هم داشته باشند . به خاطر چنین تصوری ، تعداد زیادی از دختران و پسران مجذوب جذابیت جسمانی هم می شوند . زمانی که اهمیت این عامل درمعیارهای افراد برای تشکیل زندگی مشترک بدون توجه به عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی افراد لحاظ می شود ، ضریب خطر پذیری چنین ازدواجهایی نیز طبیعتاً بالا خواهد رفت . در پایان باید به نکته اشاره کنیم ، که مسائل مطرح شده فوق به صورت مطلق تأثیر گذار نبوده و موارد استثنا هم وجود دارد . سه شنبه بیست و هشتم شهریور 1385
![]() آخرین چیزی که دیدم چشم های بهت زده و ترسیده ی زن بود. لحظه ی بعد، برخوردش با قسمت جلویی ماشین و بعد پرتاب شدنش به روی شیشه . کابوسش رهایم نکرد. بارها در ذهنم انگار که در مقابل چشمانم، تکرار شد. دختر 17 ساله است. 3 سال است که ازدواج کرده است و شوهر معتادش حاضر به طلاق نمی شود. حتی دادگاه های حل و فصل موضوع مهریه را هم به جان خریده تا راه طلاق دختر از هر سو بسته شود. در پله های دادگاه خانواده دختر کز کرده راه می رود. دختری که باید این روزها در تدارک کتاب و دفترچه های مدرسه باشد. مادرش به جای او حرف می زند و برای من که معترضم به ازدواج زودهنگام دختر می گوید:« مردها تصمیم گرفتند.» با تعجب گویی از سیاره دیگری هستم می پرسم:« مردها یعنی چه؟» و او در جواب به گفتن شوهرم اکتفا می کند. با غیض چادرش را جمع و جور می کند و زیر لب می گوید« اي كاش این قاضی اون روزی که داشتن شوهرش می دادن پیداش می شد نه الان .» دختر و مادر در پله های رو به پایین از من دور می شوند. گویی به عمق تاریکی می روند و من دوباره کابوس می بینم. کابوس زنی که قبل از فریاد کشیدن متلاشی شده است. شوهرش دو سال پیش ترکش کرده و حالا که او تقاضای طلاق داده مدعی شده است که این زن تمکین ندارد و در خانه ی او زندگی نمی کند. خانه ای که زن نمی داند که کجا است. زن می گوید خانه آنها قبل از این دو سال طبقه بالای خانه مادرش بوده است. یعنی خانه ی مادر زن و زن هم در این دو سال در آنجا بوده است. اما باز هم مرد تاکید می کند زنش تمکین نکرده و در این دو سال در خانه مادرش زندگی کرده است. خانه ای که لوازم زندگی مشترکشان به گفته زن هنوز در آنجا است. عصبی است. با چادرش صورتش را رو به من از دیگران پنهان می کند و می گوید حتی به قاضی گفته که شوهرش دزدی می کند و قاضی گفته به تو چه مربوط است، بنشین و زندگی ات را بکن. اشک هایش سرازیر می شود. می گوید که شوهرش با این حکم عدم تمکین حاضر به طلاق او نمی شود و به راحتی می تواند زن دیگری هم بگیرد. صورت زن را به روی شیشه ماشین می بینم. کابوس در راهروهای مستاصل کننده ی دادگاه به سراغم می آید. دختر جوانی است که حالا مدت ها است برای طلاق در دادگاه رفت و آمد دارد. می گوید باورتان می شود که یک روز در اینجا مردی موهای زنش را گرفته بود و او را با خود می کشید و می برد که چرا اصلا پایت را از خانه گذاشته ای بیرون و آمده ای دادخواست طلاق داده ای؟! دختر 24 سال دارد و 5 سال است که ازدواج کرده است. حالا چند ماه است که برای طلاق می آید و می رود. علت تقاضای طلاقش را دروغگویی مرد در عقد می داند. مرد به او نگفته بوده که قبلا شغلش چه بوده است که به خاطر همان شغل هم جانباز شده است. دختر می گوید او به من دروغ گفته است و من حس می کنم هیچ چیزی از گذشته او نمی دانم. نمی توانم فکر کنم او در گذشته چه کرده است . به او اعتماد ندارم و در کنارش احساس امنیت نمی کنم. می گوید:« اما قاضی می گه به تو چه مربوط که قبلا چه کار می کرده؟ به مملکت خدمت می کرده. عوض افتخار کردن، می خواهی طلاق بگیری؟» می گوید که اولین بار در دادگاه گیج می خورده است و نمی دانسته چه کار باید بکند. می گوید اول دم در راهش نداده اند و گفته اند حجابش مناسب نیست و او مجبور شده چادری روی سرش بیاندازد تا بتواند بیاید داخل و بعد هم از فضای دادگاه شوکه شده است. می گوید همه زنها نگران و مضطربند و مردها راحت. می گوید مردها حتی وقتی هم که دستبند به دست دارند چهره شان آرامش دارد . انگار می دانند که در نهایت قوانین به نفع آنها است. دفعه اول قاضی به او که یک ماه پیش از اقدام قانونی خانه را ترک کرده بوده است می گوید که فعل حرام انجام داده ای و تا موقعی که طلاقت قطعی نشده است نباید از خانه بیرون بیایی. بعد هم قاضی بلند گفته است خدا نسل زنها را از روی زمین بردارد. وقتی هم که دختر اعتراض کرده ، گفته خفه شو و از جلسه بیرونش کرده است. دختر می گوید:« تمام آن روز و شبش را گریه کردم. » از نتیجه جلسات دادگاهش می پرسم . می گوید:« هر چه می گویم نمی توانم با او زندگی کنم، قاضی می گوید من تصمیم می گیرم که می توانی زندگی کنی یا نه. » دوباره کابوس تکرار می شود. چشم های زن را می بینم و بعد در یک لحظه، حتی پیش از آنکه فرصت فریاد بیابد متلاشی شدنش را. جلوی رویم. فریاد می کشم تا بلکه رهایی یابم از تکرار این کابوس های همیشگی.
شنبه هجدهم شهریور 1385
از هراس "میل جنسی"... تا "لذت بودن"روانکاوی، "میل" را در بشر به عنوان "عامل مولد فشار جسمی و روانی"، و "لذت" را به منزله پدیده ای خوشایند که به این فشارها پایان می دهد، تلقی می کند. در فرهنگ ما، در پرورش و تربیت کودکانمان، به این پدیده لذت بردن به هیچ وجه بها داده نشده است. در فرهنگ ما یکی از بزرگترین موتورهای اعمال ما، تصویری است که از خود به دیگران و به اجتماع می دهیم و به فرزندان مان نیز این را به عنوان بزرگترین انگیزه اعمال و تصمیم گیری هاشان، القا می کنیم می توان گفت هسته ی اصلی "میل جنسی"، غریزه ی جنسی است که خود را به صورت رانش نشان می دهد. ممکن است شخص خاصی نیز هدف این میل نباشد و تنها بصورت یک خواهش، یک احتیاج بروز می کند. خواهشی که ریشه اش به عمل کرد بیولوژیکی مغز ارتباط دارد. گاهی مثل احساس گرسنگی و بدون اینکه نظر ما را بخواهد خودش را به ما تحمیل می کند. در بیشتر موارد عاملی محرک بیدار کننده امیال ماست. این محرک می تواند یک خواب، یک فانتزی و یا یک پدیده ی خارجی باشد. این محرک، به مغز ما نشانه هایی تصویری، صوتی و یا بویایی و .. می فرستد. گیرنده های اعضای حسی ما (چشم ها گوش ها ، پوست..) این نشانه ها را به مغز ما منتقل می کند و میل در ما بیدار می شود. میل و کمبود در حقیقت طبق چیزی که روانشناسان معتقدند، شدت میل ارتباط مستقیم به میزان "احساس کمبود" دارد. اگر فردی که به او گرایش داریم، در پیش ما باشد، به دلیل اینکه احساس کمبود راحت تر می تواند ارضا شود، میزان میل نیز کمتر است. بر عکس وقتی فرد دست نیافتنی، دور یا ممنوع باشد، کمبود شدیدتر و در نتیجه میل عمیق تر است. "لاکان" روانکاو فرانسوی، تا آنجا پیش می رود که انسان را اینگونه تعریف می کند: "انسان چیزی نیست غیر از خواهش و فقدان." به عقیده او، بشر را در تمام طول زندگی اش، یک احساس فقدان، دنبال می کند. این احساس فقدان ما را وادار می کند که دائم در جستجو باشیم. در جستجوی چیزی و یا کسی که این احساس خلا را پر کند و بر این جستجوی بی پایان، خاتمه دهد. به عقیده ی او، زندگی کردن یعنی از فقدانی به فقدان دیگر گذر کردن و نباید فراموش کرد که این احساس فقدان بیش از اینکه منفی باشد، موتوری است که انرژی های ما را بسیج می کند و اگر در راه درست کانالیزه شود، خلاقیت های بیشماری را در زمینه های گوناگون در ما بیدار می کند. "لذت" بازتابی از ارضای میل وقتی امیال ما ارضا می شوند، احساس بسیار مثبتی ما را فرا می گیرد. این احساس را لذت می نامیم. در بسیاری از تمدن ها، پدیده ی لذت به شدت سرکوب شده است و نتیجه آن که هنوز نیز در فرهنگ های گوناگون دید درستی نسبت به پدیده ی لذت وجود ندارد. در صورتی که طبق چیزی که دانشمندان و روانشناسان به ما می گویند، "ظرفیت لذت بردن " نه تنها پدیده ای روانی است، بلکه به نوعی در بیولوژِی ما ثبت شده است. بخش بیولوژیک لذت، به سیستمی در مغز ما بر می گردد(هیپوتالاموس و مراکز لمبیک) و حتی مولکول های مخصوص به خودش را دارد (آندومرفین) که از نرون های این مراکز ترشح می شود.هر فعالیت لذت بخش، این سیستم را به کار می اندازد و میزان آندومرفین را در خون بالا می برد. آب خوردن، غذا خوردن، ادرار کردن، ورزش کردن و خصوصا عشق بازی کردن، می توانند عامل این بالا رفتن باشند و احساس لذت را در ما ایجاد کنند.ترشح آندومرفین در خون هم زمان باعث کاهش اضطراب و استرس و درد ، و افزایش احساس رضایت و خوشحالی، و نیز حتی ظرفیت های ذهنی و هوشی می شود. عدم ارضای امیال جنسی، بر جسم و روان فشاری زیادی وارد می کند.اگر محرومیت ها موقت باشد تاثیرات نیز موقت هستند. ولی اگر بطور مدام حضور داشته باشند، می توانند تاثیرات عمیق تری بر ابعاد مختلف بدنی و روحی فرد وارد کنند.عدم تجربه ی لذت جنسی برای زن و مرد، با کاهش بیش از حد هورمون آندو مورفین همراه است و همانطور که گفتیم، این هورمون عامل مهمی در ایجاد احساس آرامش و شادی دارد. میل جنسی زن، معضلی به درازای تاریخ میل جنسی زن در بیشتر دوران های تاریخی، به گونه ای منفور نگریسته شده است . به خاطر همین است که بیشتر قوانین مذهبی و اجتماعی، سعی در کنترل و سرکوب این امیال زن داشته اند.میل جنسی زن چنان ایجاد وحشت می کرده است، که بطرق مختلف سعی در مهار کردن آن کرده اند. خلق داستان ها و اسطوره هایی که در آن ها، زن و میل جنسی او، به صورتی شیطانی و مخرب به نمایش گذاشته شده است، نمودی از این وحشت است. در یونان باستان، افسانه های زیادی ابداع کرده بودند که در آن ها، پرسوناژهای اصلی ارواح خون آشام زنانی بودند که حتی پس از مرگ نیز در جستجوی ارضا امیال کثیفشان بودند. " شهوت جنسی زن خوشبختانه مخفی است. یعنی زن برای کشف این شهوت احتیاج به کمک مردان دارد. تا مردی آن را بیدار نکند، این خواهش ها خفته می مانند.در نتیجه مردها باید کاملا مواظب باشند که تا می توانند از بیدار شدن این امیا ل جلوگیری کنند و مراقب باشند که در هنگام انجام عمل جنسی، کاری انجام ندهند که این لذت های شدید در زن بیدار شود.نباید فراموش کرد که همه ی زن های نجیب هم بطور بالقوه این شهوات بی حد را در خود نهفته دارند و این وظیفه ی همسر است که مواظب باشد با " نوازش های خطرناک" این لذایذ را بیدار نکند." "در حال حاضر با صراحت تمام می توانم اعلام کنم که سکسوآلیته زن خاموش شده است.عشق به کانون خانواده و فرزندان و کارهای خانه، تنها علائقی است که زن ها احساس می کنند. بندرت پیش می آید که یک زن عمل جنسی را برای ارضا خودش طلب کند." در فرهنگ ما نیز اگر به ادبیات ایران رجوع کنیم، انعکاس چنین تصویری را از زن مشاهده می کنیم: "زن گر نه یکی هزار باشد / در عهد کم استوار باشد
میل جنسی و ترس یکی از موانع لذت جنسی ترس است. ترس به نوعی می تواند "میل" را در انسان به اعماق وجودش سوق دهد - ترس از گناه همان طور که گفتیم در بسیاری از فرهنگ ها، عشق جنسی رابه عنوان گناه تلقی می کنند.این مسئله باعث شده است که بسیاری از افراد، "میل جنسی" و "لذت جنسی "را با گناهکار بودن برابر قرار می دهند."سکوتی" که در بسیاری از خانواده ها در قبال مسائل جنسی وجود دارد، کافی است که ذهن فرزندان از آن تابویی بزرگ بسازد.در این خانواده ها، بچه ها خیلی زود در می یابند که نه تنها سوال کردن در این زمینه ها ممنوع است، بلکه کوچکترین حرکتی که به نوعی با سکسوآلیته در ارتباط باشد نیز شدیدا وقیح است. حتی اگر در حوزه ی ذهنی باشد: خواب دیدن ، میل داشتن، نگاه کردن، بدن خود را نوازش کردن ...اگر هم کلامی در این ارتباط بیان شود با ارزش گذاری های منفی همراه است.:"زشت است"، "منفور است"...تمام اینها در این جهت که تصویر شنیعی از امیال جنسی داده شود.( به عنوان نمونه مشاهده می کنیم تا زمانی نه چندان دور دراروپا، احساس گناه شدیدی در قبال امیال جنسی به افراد اعمال می شد و از متدهای گوناگونی برای سرکوب میل جنسی در نوجوانان استفاده می کردند(خصوصا در قرن 18 و 19) . مثلا برای اینکه نوجوان در رختخواب و حتی در خواب دست به خودارضایی نزند، از روشهایی مثل: حبس کردن دست ها در کیسه، بستن دست ها در هنگام خواب و ازهمه وحشتناک تر، نسب حلقه ای فلزی به آلت تناسلی پسرها در هنگام خواب، استفاده می کردند.این حلقه ها از داخل دارای تیغه های سوزن مانندی بودند که چنانچه در خواب نیزبه نوجوان حالت تحریک جنسی دست می داد، تماس پوست آلت با تیغه های حلقه، باعث ایجاد دردی شدید و پایان دادن به این "میل منفور" بود.) - ترس زاییده از تجربیات منفی از عوامل دیگری که می تواند در فرد ترس های عمیق در رابطه با کشش های جنسی ایجاد کند، تجربه های وحشتبار جنسی دردوران کودکی است. تجاوز های جنسی به فرد در سنین پایین، می تواند در او احساس تنفر عمیقی نسبت به امیال جنسی ایجاد کنند . زیرا برای فرد میل جنسی، تداعی گر حس شرم و تحقیر و وحشت می شود. - ترس از لذت هر چند این تیتر ممکن است در نظر اول به نظرمان غریب بیاید، زیرا به نظر می رسد که جذابیت لذت برای ما بحدی است که قاعدتا ترس را در همان اول باید متلاشی کند. ولی متاسفانه این ترس، جزو ترس هایی است که می تواند میل جنسی را در چنگال خود اسیر کند.در حقیقت، تجربه ی لذت جنسی، تجربه ایست که وقتی نهایت فرد رادر بر می گیرد، می تواند برای افرادی که دوست دارند همه چیزشان در کنترل فکر و منطق باشد، وحشت غریبی ایجاد کند.زیرا برای این افراد، غرق شدن در لذت برابر است با "بچه گانه "عمل کردن. یکی از بیم های این افراد این است که با رها شدن در لذت، تصویر مضحکی از خود به فرد مقابل ارائه دهند. زیرا غرق شدن در لذت می تواند عکس العمل های فرد را از کادری که خودش و دیگری از او در ذهن دارند خارج کند و جنبه ی دیگری از او را به نمایش بگذارد.مثلا اگر فردی باشد که عادت نداشته باشد احساساتش را در حرکات بدنش ، در صدایش و نگاهش بروز دهد، تجربه ی لذت را به عنوان خطری برای تصویری که از خود دارد و نیز تصویری که سعی دارد از خود به هم بسترش دهد، تلقی کند و نهایتا ترس از اینکه بروز این تجربه در ارتباطی که با فرد مقابل دارد تاثیر بگذارد.شاید بگویید خوب چه از این بهتر! اما مشکل این است که در خیلی روابط، نگه داشتن فاصله با دیگری، عملکرد های خاص خودش را دارد و از دست رفتن این فاصله برای بعضی آدم ها گران تمام می شود.فرد حتی می تواند با وجود لذتی که از رها شدن در نوازش های دیگری حاصلش می شود، در مقابل این میل مقاومت کند و آن به این علت که در زوجشان همیشه اوست که همه چیز را در دست می گیرد و کنترل می کند. - ترس از صمیمیت گفتیم "نگه داشتن فاصله ی عاطفی"، جزو مکانیسم های دفاعی بعضی از اشخاص است. صمیمیت عاطفی بین یک زوج، تنها به در آغوش هم خفتن و یا گفتن جمله های احساسی و جنسی خلاصه نمی شود.صمیمیت، دیگری را به عمق درون خود راه دادن را نیز شامل می شود. با اینکه احساس خوبی می تواند باشد ولی ریسک" بدفهمی"، "احساس کوچک شدن کردن" از جانب طرف مقابل را نیز به دنبال داشته باشد. به این دلیل و دلایل دیگر که در بحث ما نمی گنجد، در بعضی افراد رابطه ی صمیمی به منزله ی تجاوز به حریم شخصی شان است و چون رابطه ی جنسی به نوعی می تواند در خود شخص و یا در شخص مقابل، انتظار صمیمیت بوجود آورد، پس برای فرد به گونه ای به عنوان تهاجم نیروهای بیگانه به سرزمین درون تلقی می شود. میل جنسی و رابطه یکی از تفاوت های عمده ی انسان با حیوانات در زمینه ی جنسی این است که امیال جنسی انسان از بعد غریزی شان بسیار فراتر می روند. از عواملی که برامیال جنسی انسان تاثیر فراوان دارد، رابطه های انسانی با تمام پیچ و خم هایش است.کیفیت و چگونگی رابطه عاطفی و روحی دو نفر، عامل تعیین کننده ای در ارتباط جنسی آن ها می باشد. شنبه بیستم خرداد 1385
به نظر شما تغییر کدام یک از قوانین زیر در اولویت خواسته های زنان ایرانی قرار دارد؟
1.ازدواج: 2.طلاق: 3. ولایت و حضانت فرزندان: 4.ارث: 5. . تابعیت: 6. سن مسئولیت کیفری: 7. دیه: 8. تعددد زوجات
10.قضاوت بر اساس قوانین فعلی زنان حق قضاوت ندارند، یعنی یک زن قاضی نمی تواند در دادگاه های ایران رای صادر کند و یا یک تصمیم قضایی بگیرد.زنان با پایه قضایی در قوه قضائیه استخدام می شوند اما به عنوان مشاور در دادگاه ها خدمت کرده و قضات مرد در دادگاه های خانواده در پرونده ها جاری نظر آنان را می پرسند اما مکلف به تبعیت از این مشاوره نیستند. [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:39 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
[ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:36 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
خلاصه مقاله براي تحقق ركن مادي هرجرم مراحل مختلفي وجودداردكه مرتكب براي رسيدن به مقصود خود بايد آن مراحل راطي كند والا ممكن است اقدام او مشمول عناوين شروع به جرم، جرم محال يا جرم عقيم گردد. بخشي از مسير رفتار مجرمانه ظهور فيزيكي خارجي ندارد وفقط درقلمرو انديشه وفكر مرتكب است . ( مرحله دروني يا ذهني) مرحله مذكوركه جنبه معرفت النفسي دارد مقدم برهرگونه ظهور مادي رفتار مرتكب است ودرعين حال پايه واساس مرحله بعدي (مرحله بيروني يا مادي) از نظر حقوق جزاء داخل شدن درفكر وذهن افراد مغاير با لزوم حفظ حقوق وآزادي هاي اساسي افراد جامعه است ، مگراينكه بروز فكر به صورت((توطئةوتباني)) پيدا كند ومنجر به اختلال درنظم وتعرض به مصالح جامعه يا افراد گردد ماده(610و611 قانون مجازات اسلامي ) مرحله مادي جرم حاكي از فعليت يافتن تفكر مجرمانه ونشانگر آن است كه مرتكب از نظر ذهني آمادگي لازم براي اجراي عمليات مجرمانه را پيدا كرده است ابتداي اين مرحله عبارت است از تهيه مقدمات ووسايل ارتكاب جرم كه اين اقدام نيز اصولا جرم نيست مگر درمواردي كه نفس اقدامات انجام شده منجر به اختلال درنظم عمومي گردد كه غالبا به عنوان جرم مستقل ديگري مورد حكم قرارمي گيرد براي مثال به موجب ماده (187 قانون مجازات اسلامي ): (( هرفرد يا گروه كه طرح براندازي حكومت اسلامي را بريزد وبراي اين منظور اسلحه ومواد منفجره تهيه كند ونيز كساني كه با آگاهي واختيار امكانات مالي موثر ويا وسايل واسباب كار وسلاح در اختيار آنها بگذارند محارب ومفسد في الارض مي باشند)): همان طور كه ملاحظه مي شود مقنن اقدامات مذكورراكه از نظر رفتار مجرمانه وقصد ايجاد رعب وهراس ونيز سلب امنيت وآزادي مردم درحد محاربه موضوع ماده (183 قانون مجازات اسلامي ) نيست ، درحكم محاربه دانسته است . اين امر به خاطر اهميتي است كه مقنن به حفظ حكومت مي داده والا اقدام مذكور درحد عمليا ت مقدماتي جرم محاربه ومعاونت درآن است. بخش دوم مرحله مادي، اجراي عمليات اجرايي جرم است كه چگونگي ظهور خارجي آن با توجه به تعاريف قانوني جرايم متفاوت است دراين مرحله خطرهايي حقيقي يا نسبي، مستقيم يا غير مستقيم درشرف تكوين است به نحوي كه اگر مانع خارجي دخالت نكند نتيجه مورد نظر مرتكب حاصل مي شود جرم تام به وقوع مي پيوندد واگر عامل خارجي دخالت كرده ، مانع وقوع نتيجه مورد نظر گردد، شروع به جرم تحقق پيدا مي كند لذا تا وقتي كه مرتكب قصد خود را با تظاهرات خارجي واعمال مادي به فعليت نرسانيده ، علي الاصول موضوعي شخصي است وجز درمورد تباني ومواضعه قابل مجازات نيست همچنين صرف ظهور قصد مجرمانه به صورت تهيه مقدمات ووسايل، شروع به جرم نيست وفقط ممكن است دربعضي موارد جرم مستقلي به حساب آيد تبصره 1 ماده (41 قانون مجازات اسلامي ) ظهور ركن مادي هرجرم درمرحله عمليات اجرايي آن است كه درفرض دخالت عامل خارجي وعدم انصراف ارادي مرتكب وعدم تحقق جرم كامل شروع به جرم تحقق پيدا مي كند براي مثال كسي كه براي سرقت مال ديگري وارد منزل او مي شود وپس از جمع آوري اثاث منزل به دليل بيدار شدن صاحب خانه وتعقيب او فرارمي كند،مرتكب شروع به جرم سرقت شده است اما اگر عدم تحقق نتيجه مورد نظر ناشي از اراده عامل بوده باشد بحث شروع به سرقت منتفي است واگر اقدام او في نفسه جرم خاصي باشد انصراف ارادي ازموجبات تحفيف مجازات است چنان كه تبصره 2 ماده (41 قانون مجازات اسلامي ) مقررداشته است : كسي كه شروع به جرمي كرده است ، (اگر ) به ميل خود آن را ترك كند واقدام انجام شده جرم باشد از موجبات تخفيف مجازات برخوردارخواهد شد: بلكه اگر همان مقدار از عمليات اجرايي هم جرم خاصي باشد انصراف ارادي از ارتكاب جرم مورد نظر موجب تخفيف مجازات است . اما مرحله شروع به جرم وقتي است كه عدم تحقق جرم كامل از دخالت عاملي خارج از اراده مرتكب باشد. به موجب ماده (20ق.م.ع) سابق : هركس قصد ارتكاب جنايتي كرده وشروع به اجراي آن نمايد ولي به واسطه موانع خارجي كه اراده فاعل درآن مدخليت نداشته قصدش معلق يا بي اثر بماند وجنايت منظور واقع نشود به ترتيب زير محكوم مي شود.. مقرره مذكور با تصويب قانون راجع به مجازات اسلامي درسال 1361 منسوخ گرديد . به موجب ماده 15 قانون اخيرالذكر (( هركسي قصد ارتكاب جرمي كرده وشروع به اجراي آن نمايد، ولي به واسطه موانع خارجي كه اراده فاعل درآن مدخليت نداشته قصدش معلق بماند وجرم منظور واقع نشود چنانچه عمليات واقدامانتي كه شروع به اجراي آن كرده جرم باشدمحكوم به مجازات همان جرم مي شود والا تاديب خواهد شد )) همان طور كه مشاهده مي شود ودرهردو قانون، شروع به جرم ياهمان مفهوم متداول حقوقي موردحكم قرار گرفته است وصرف نظر از اختلافي كه درتعيين مجازات شروع به جرم دارند هردو يك تعريف را از شروع به جرم ارائه داده اند كه به وسيله رويه قضائي نيز مورد تاكيد قرارگرفته است از جمله درراي شماره 1345- 12/161314 ديوان كشور آمده است بحث وبررسي الف) تعريف: گفتيم براي تحقق هرجرم دو مرحله دروني وبيروني طي مي شود مرحله دروني درذهن وفكر عامل شكل مي گيرد وبروز خارجي آن درمرحله بيروني تجلي پيدا مي كند كه اولي دربحث ركن معنوي ودومي دربحث ركن مادي بررسي مي شود درعالم خارج ، فاعل پس از اتخاذ تصميم مبني برارتكاب جرم، ابتدا مقدمات كاررا فراهم مي كند وسپس به اجراي عمليات اجرايي جرم مورد نظر مي پردازد واگر مانع خارجي دخالت نكندآن را به انجام مي رساند شروع به جرم به آن مرحله از اجراي عمليات اجرايي جرم گفته مي شود كه اگر دراثناي عمل فاعل، عامل خارجي دخالت نكند ومانع رسيدن وي به نتيجه مورد نظر نشود جرم به صورت كامل انجام مي شود با توجه به اين تعريف ، دو عنصر اساسي براي تحقق شروع به جرم ضرورت دارد: اول ، شروع باجرا دوم، دخالت عامل خارج از اراده مرتكب همان طور كه قبلا گفتيم اين معنا درفوق ايران مورد اتفاق حقوقدانان است ، ولي دركامن لا به شرط دوم تصريح نشده وفقط به شروع به عمليات اجرايي وناتمام ماندن فعل مجرمانه اشاره شده است (5) هرچند بعضي از نويسندگان انگليسي به هردو شرط مذكور اشاره كرده اند(6) دركشورهاي عرب زبان نيز نظر مذكورمورد قبول دكترين حقوقي است (7و1و9) ب) اركان شروع به جرم 1) شروع به اجرا : به رغم اختلافي كه از قانون مجازات اسلامي درموردانصراف آزادي يا غير ارادي استنباط مي شود، براي تحقق شروع به جرم لازم است كه مرتكب عمليات اجرايي جرم مورد نظررا شروع كرده باشد براساس مقررات سابق ولاحق ، مجرد قصد ارتكاب جرم وحتي مجرد اقدامات وعملياتي كه فقط مقدمه جرمند ودرمقايسه با عمليات اجرايي، مقدمه بعيد به حساب مي آيند، براي تحقق شروع به جرم كافي نيست . به موجب راي شماره 9472/753 –8/4/1316 ديوان عالي كشور:((مقدماتي كه براي ارتكاب جرم انجام يافته است درصورتي عنوان شروع به آن صادق است كه از مقدمات قريبه باشد)) (1) تبصره 1ماده (41 قانون مجازات اسلامي ) دراين مورد به صراحت گفته است (( مجرد قصد ارتكاب جرم وعملات واقداماتي كه فقط مقدمه جرم بوده وارتباط مستقيم با وقوع جرم نداشته باشد، شروع به جرم نبوده وازاين حيث قابل مجازات نيست )). به وجب راي شماره152-22/1/1316 ديوان عالي كشور: ((صرف ثبوت قصد واقدمات مقدماتي را نمي توان مشمول عنوان شروع به جرم قرارداد پس بايد درحكم محصوصا اعمالي كه شروع به جرم تشخيص شده است ذكر شود تا معلوم شود كه اعمال مزبور از مقدمات عمده ومهم است تا شروع به جرم باشد يااز مقدمات جزئي تاشروع به جرم محسوب نشود وبه غيراين ترتيب حكم نقص مي شود)) (1) نظريه مذكورمبتني بردكترين برون ذاتي است كه تحقق شروع به جرم رامبتني براقداماتي فراتر از قصد مي داند لذا كليه اقداماتي كه همراه با قصد باشد ومستقيما به ارتكاب جرم منتهي مي شود درصورتي كه عامل خارجي دخالت كند ومانع تحقق جرم كامل شود، شروع به جرم محسوب مي گردد واگر اقدامات انجام شده داخل درعناصر تشكيل دهنده جرم يا عوامل تشديد كننده آن نباشند بايد عرفا به طور مستقيم وبلا واسطه با جرم مورد نظر مرتبط باشند بنابراين نتايج زير به دست مي آيد: اولا) مجرد قصد مجرمانه به عنوان شروع به جرم قابل مجازات نيست مقنن درتبصره 1ماده (41 قانون مجازات اسلامي ) براين موضوع تاكيد كرده ومجرد قصد مجرمانه را شروع به جرم ندانسته است علت اين امر ممنوعيت بازجويي درقلمرو انديشه وزندگي خصوصي افراد است لذا نه فقط تصور ارتكاب جرم بلكه تصميم وقصد ارتكاب آن نيز به تنهايي قابل مجازات نيست ولو فاعل نيت خود را اعلام كند مبناي اين نظر آن است كه ابراز قصد به منزله ناممكن بودن ومنصرف شدن از محقق ساختن آن درخارج ننيست زيرا به دليل وجودفاصله بين قصد ارتكاب جرم وتحقق خارجي آن ، همواره امكان ندامت وپشيماني وجود دارد اقتضاي اصول اخلاقي ورعايت حقوق اساسي افراد جامعه ونيز سياست كيفري آن است كه با مجازات نكردن صرف قصد ارتكاب جرم، به فاعل آن امكان داده شود كه ازاجراي طرح ونقشه خود منصرف گردد محمدبن عبده مي گويد به امام صادق عليه السلام عرض كدم: زناكار درحال زنامومن است ؟ فرمود : نه زماني كه روي شكم آن است ايمان ازاو سلب شود وچون برخاست برگردد وباز اگر به زنا برگشت سلب شود عرض كردم او كه آهنگ برگشتن به زنا دارد چرا ايمانش برمي گردد فرمود: چه بسيار كسان كه آهنگ برگشتن دارند ولي هرگز برنمي گردند(10) اين روايت كه صرف وجود قصد واراده را موجب تحقق عنوان مقصود نمي داند مويد آن است كه صرف قصد مجرمانه گناه نيست درعين حال درمورد استثنايي ممكن است مصالح كلي اجتماع وافراد ونظام اجتماعي اقتضا كند كه ابراز قصد مجرمانه ، جرم مستقل به حساب آيد ، مانند اينكه مواضعه وتباني براي ارتكاب جرم عليه امنيت داخلي يا خارجي با اعراض وناموس واموال مردم به لحاظ آنكه موجب تزلزل امنيت عمومي وسازمان نظام اجتماعي مي گردد. براساس ماده 610 و611 جرم محسوب شده است .مصاديق اين گونه جرايم نادر است واصل برعدم مجازات نفس قصد مجرمانه است ولو به طور جمعي اتخاذ شده باشد. ثانيا) اعمال مقدماتي ( تهيه وسايل ومقدمات ارتكاب جرم) نيز شروع به جرم به حساب نمي آيد اعمال مقدماتي مرحله قبل اجرايي جرم تام است كه به حكم تبصره 1 ماده (41 قانون مجازات اسلامي ) شروع به جرم تلقي نمي شود وازاين حيث قابل مجازات نيست مگر اينكه همان ميزان اقدامات انجام شده به عنوان جرم مستقلي درقانون پيش بيني شده باشد كه اين حالت از بحث شروع به جرم خارج است اعمال مقدماتي به تعبير ماده(21 قانون مجازات اسلامي ) سابق مقدمات جزئيه وبعيده جرم مورد نظر است كه به دليل آن كه امكان انصراف وپشيماني بعد ازآن وجوددارد، شروع به جرم به حساب نمي آيد. براي مثل خريد اسلحه به قصد ارتكاب قتل ، شروع به قتل نيست ، زيرا ممكن است خريدار از ارتكاب قتل منصرف شود وازآن اسلحه براي كشتن يك گوسفند استفاده كند، اما بديهي است درصورتي كه قانون خريد اسلحه را جرم اعلام كرده باشد عمل مرتكب مصداق قاچاق اسلجه است ( ماده43 قانون مجازات مرتكبين قاچاق اسلحه) وتحت آن عنوان مجازات خواهد شد وارتباطي با شروع به جرم قتل ندارد لذا اصل غيرقابل مجازات بودن اعمال مقدماتي نيز داراي استثنا است وبه خاطر حفظ مصالح عمومي ممكن است بعضي از اعمال مقدماتي في نفسه جرم به حساب آيند كه دراين مورد به نظر قانونگذار بايد مراجعه كرد مانند ساختن كليد براي ارتكاب جرم ( موضوع ماده 664 قانون مجازات اسلامي ) كه بدون توجه به نوع وشدت جرمي كه ارتكاب آن مورد نظر سازنده كليد بوده مورد حكم قرارگرفته وجرم محسوب شده است . 2- تشخيص اعمال مقدماتي از شروع به اجرا : باتقسيم بندي مراحل مختلف رفتار مجرمانه، تشخيص مرحله دروني از مرحله بيروني آسان وبدون اشكال است ، لكن تشخيص مرزي كه اعمال مقدماتي را ازاعمال اجرايي جداسازد دشواراست واين امر منجر به پيدايش دكترين هاي حقوقي متعدد شده كه عمده ترين آنها دكترين موضوعي وشخصي است كه خلاصه آنهارا بيان مي كنيم (11) دكترين برون ذاتي به عيني ( Objective) : براساس نظريه عيني كه برعقايدمكتب كلاسيك مبتني است ، براي مجازات رفتار مجرمانه آنچه اهميت دارد اختلال ناشي از ارتكاب آن رفتار درجامعه است لذا مجازات بايد متناسب با اختلالي باشد كه به نظم اجتماع وارد شده است وبراين اساس چون اقدامات مرتكب درمرحله شروع به جرم چندان اختلالي درنظم جامعه ايجاد نمي كند نبايد او را مجازات كرد اين تئوري به حالت خطرناك بي توجه است وفقط درجرايمي كه قصد مجرمانه براثر شروع به اجرا كاملا روشن شده وعمل مزبور جزء عناصر مادي جرم يا ازموارد تشديد مجازات است قابليت اجرا دارد ولذا چندان مطابق با واقع نيست واقعيت اين است كه در مرحله شروع به جرم علاوه برانكه مرتكب حالت خطرناك خود را بروز داد مرتكب اعمالي شده كه به طورنسبي نظم جامعه را مختل كرده است ولو آنكه اختلال حاصل به اندازه جرم تام نباشد اقتضار عدالت كيفري آن است كه با افرادي كه به طور ارادي از ادامه عمليات اجرايي جرم منصرف مي شوند وآنهايي كه به دليل دخالت عامل خارجي قادر به انجا م جرم نمي شوند، برخورد مساوي نشود وهر دو گونه گروه فاقد مسئوليت نباشند، بلكه با گروه اخير شديدتر از گروه اول ودرعين حال خفيف تر از كساني كه جرم تام را انجام مي دهند برخورد شود به همين دليل ، دكترين برون ذاتي دچار تحول گرديد وبراي رفع ايراد مذكور اظهار شد كه بايد مرتكب شروع به جرم درجرايم جنايي مجازات شود درعين حال براي مجرمانه دانستن اعمال انجام شده به عنوان شروع به جرم بايد مرتكب شروع به جرم درجرايم جنايي مجازات شود درعين حال براي مجرمانه دانستن اعمال انجا م شده به عنوان شروع به جر بايد مرتكب از مرحله مقدماتي فراتررفته، وارد مرحله اجرايي جرم مورد نظر شده باشد براين اساس مرتكب جرم محال كه امكان شروع به اجرا درآن غيرممكن است واقدامات انجام شده منجر به اختلال درجامعه نمي شود رانبايد مجازات كرد وسرانجام اينكه مجازات شروع به جرم بايد خفيف تر از ارتكاب جرم تام باشد همان طور كه مشاهده مني شوددراين تئوري به اعمال ارتكابي درخارج توجه شده است نه به قصد نيت مرتكب براي مثال اگر كسي به قصد سرقت بر روي مال متعلق به ديگري دست بگذارد اين مقدار عمل انجام شده عنصر تشكيل دهنده ركن مادي سرقت است درحالي كه از ديوار بالا رفتن يا هتك حرز از كيفيات تشديد كننده جرم سرقت محسوب مي گردداين ضابطه موجب حمايت از حقوق افراد ومقتضاي تفسير مضيق قوانين كيفري است ، اما دامنه شروع به جرم را بسيار محدود مي كند وپاسخگوي ضرورت حفظ نظم وامنيت اجتماعي ولزوم برخورد با افرادي كه داراي حالت حطرناك هستند ، نيست ودرآن جا كه اراده وقصد مجرمانه به وسيله اعمال خارجي غيرقابل ترديد كه درحد شروع به اجرانيست ، ظاهر مي شود نمي تواند پاسخگوي منافع اجتماع باشد به علاوه كيفيات مشدده براي تمام جرايم يكسان نيست براي نمونه هتك حرز كه از كيفيات مشدده ، سرقت است درقتل قابل استفاده نيست. قبول نظريه عيني باعث مي شود اقداماتي كه كيفيت مشدده جرم خاص ودرنتيجه شروع به آن جرم به حساب مي آيد ، درمورد جرم ديگر عمل مقدماتي محسوب گردد وشروع به جرم تلقي نشود وضابطه معيني براي اجرا درهمه جرايم به دست نيايد درعين حال رويه قضائي ايران به دكترين برون ذاتي تمايل دارد درراي 9472-8/4/1316 (( شكستن قفل ورود به خانه اي براي دزدي ازمقدمات قريبه شروع به سرقت محسوب است )). همچنين به موجب راي 12/1345-12/6/1317 : ((چون هتك ناموس ازروي عنف مشمول ماده (207 ق.م.ع) وجنابت است اگر كسي بااين قصد وارد فراش زني گرديده وبه واسطه مانع خارجي كه اختيار مرتكب درآن دخالتي نداشته مقصود حاصل نشده باشد، عمل مزبور برطبق ماده 20 شروع به جرم بوده وآن هم جنايت محسوب است )) (1) . منابع: 1.بروجردي عبده، محمد: اصول قضائي، انتشارات كتابفروشي علمي، تهران، 1326، ص 135. 2. صانعي پرويز: حقوق جزاي عمومي، دانشگاه ملي1355، ج1، ص282و248و294 . 3.علي آبادي، عبدالحسين ، حقوق جنايي، چاپخانه بانك ملي، 1352، ج1ص9 و118و122 4.گارو ، رنه : مطالعات علمي ونظري وحقوق جزا، ترجمه ضياءالدين نقابت ابن سينا، ج1، ص4.3و406. 5.Black, Henry Campbel:Black Law Dietionary, West Publishing Co., U.S.A. 1991. 6.Barnborst, Clark: Crminal Law and Procedure, p.38 7.ابوعامر، محمد زكي: قانون العقوبات ، القسم العام الدارالجامعيه، بيروت 1992، ص114.121 8.ابوزهره، محمد: الجريمه دارالفكرالاسلامي، بي تا، ص 337. 9.نجيب حسني، محمود: شرح قانون العقوبات اللبناني ، القسم العام، دارالنهضة العربيه،1984 ه ق. ص341و364 10. ثقة الاسلام كليني: اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، دفتر نشر اهل بيت ج3 ، ص 380. 11.شرح قانون العقوبات اللبناني ، القسم العام ، ص339... [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:30 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
جرم چیست؟ و خاستگاه آن کجاست؟ دورکیم جامعه شناس فرانسوی می گوید: «هر عملی که در خور مجازات باشد، جرم است». یعنی هر فعل یا ترک فعلی که نظم و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون نیز برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد، «جرم» محسوب می شود. دورکیم جامعه شناس فرانسوی می گوید: «هر عملی که در خور مجازات باشد، جرم است». یعنی هر فعل یا ترک فعلی که نظم و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون نیز برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد، «جرم» محسوب می شود.به نظر دورکیم، ما کاری را به خاطر «جرم» بودن محکوم نمی کنیم بلکه از آن جایی که آن را محکوم می کنیم جرم تلقی می شود. از نظر حقوقی نیز «جرم عملی است که بر خلاف یکی از موارد قانون مجازات عمومی هر کشور باشد و مجرم کسی است که در زمان معینی عمل او بر خلاف قانون رسمی کشور باشد.» (صناعی، ۱۳۴۱(برای بررسی بهتر موضوع، پدیده جرم را از چند رویکرد تعریف می کنیم. رویکرد قانونی و حقوقی: جرم یک عمل عمدی و ارادی بر علیه قانون است که غیر قابل حمایت و بخشودن بوده، مجرم باید دستگیر شود و به وسیله دولت مجازات گردد. (تاپن، ۱۹۴۷(رویکرد قانونی- اجتماعی: سست بودن معیارهای قانونی باعث به وجود آمدن رفتارهای ضد اجتماعی می گردد. تاکید بر تعریف قانونی جرم توسط دو ملاک مشخص، تعیین می گردد. یکی رفتارهایی که از قوانین اجتماعی تخطی و تجاوز می کنند و دوم مقررات قانونی برای مجازات یک عمل. (ساترلند، ۱۹۴۵) به بیان دیگر از منظر اجتماعی می توان گفت که جرم یک پدیده «معمولی» جامعه است. زیرا که بر حسب احساس تنفر و انزجاری که بزهکار در جامعه بر می انگیزد، معین می گردد. البته درجه بروز تنفر و انزجار در چهارچوب جامعوی مشخص در افراد متفاوت می باشد.رویکرد بین فرهنگی: هر گروه دارای معیارهایی از رفتار است که «هنجار» نامیده می شود. این هنجارها ضرورتاً به صورت قانونی تدوین نشده اند؛ بلکه هر کس از نقطه نظر گروهی که عضو آن است، عملی را بهنجار )درست) و نابهنجار (نادرست) –جرم- می داند و این هنجارها بستگی به ارزشهای فرهنگی هر جامعه دارد. (سلین، ۱۹۳۸(رویکرد برچسب زدن: مجرم کسی است که برچسب خورده و جرم رفتاری است که دیگران به آن برچسب زده اند (بکر، ۱۹۶۳). این رویکرد معتقد است که رفتارها به خودی خود به عنوان جرم یا کجروی محسوب نمی شوند؛ بلکه این افراد و گروههای فرهنگی هستند که به این رفتارها به عنوان جرم برچسب مي داندرویکرد حقوق بشر: این رویکرد معتقد است که همه افراد باید در جامعه تامین باشند و از حقوق شهروندی، امکانات رفاهی، آموزشی، بهداشتی و … تضمین شوند و قانون جزا باید آنها را تضمین و اجرا کند. پس انکار یا انحراف از این حقوق، جرم نامیده می شود.نسبی بودن پدیده جرم: باید توجه داشت که جرم یک پدیده اجتماعی و کاملاً نسبی است. چرا که جرم در یک زمان و در بین برخی ملتها، جرم محسوب می شود، در حالی که در زمان و مکان دیگر جرم شناخته نمی شود. برای روشن شدن مطلب چند مثال می آوریم: قبل از ظهور اسلام، زنده به گور کردن نوزادان دختر در بین قبایل عرب متداول بود و مجازاتی در پی نداشت؛ در حالی که پس از ظهور اسلام این عمل نهی شد و عنوان گناه پیدا کرد. لواط در آتن و قبیله چوکچی (Chuckchee) و سرقت در قوم اسپارت جرم نبوده؛ ولی در بیشتر جوامع جرم محسوب می شود. در جزایر فیچی (Fidji) کشتن پدر و مادر نه تنها جرم نیست؛ بلکه کاری نیک شمرده می شود. و یا «پدرکشی» در بین اسکیموها و «دخترکشی» در چین باستان اساساً جرم شناخته نمی شود. سرخپوستان بلاک فوت (Blackfoot) دزدیدن اموال بیگانگان را کاری نیک می انگارند و بسیاری از محرومان ستمدیده ربودن اموال بیگانگان را «دزدی» و «بد» نمی شمارند؛ در صورتی که از منظر صاحب نظران اجتماعی هیچ کدام از این نظرات پذیرفته نمی شود. زنان اسکیمو اگر توسط مردی قویتر از شوهرانشان دزدیده شوند، مورد مواخذه قرار نمی گیرند، هم چنین آن مرد (زن دزد) مورد تشویق جامعه اسکیمو قرار می گیرد؛ زیرا جرات کرده است خانواده ضعیفی را از بین ببرد. بنابراین می توان گفت که نظر جامعه نسبت به جرم در همه جا یکسان نیست.بزه، بزهکار، بزهکاری: در جرم شناسی پدیده های بزه، بزهکار و بزهکاری به عنوان سه رکن اصلی در نظر گرفته می شود. بنابراین در ادامه ، سعی در ارائه یک تعریف برای هر کدام از این ارکان، داریم.هر عملی که در جامعه قوانین را نقض کند و مجازات در پی داسته باشد، «بزه» نامیده می شود.هر جرمی که صورت می گیرد، دارای علل سازنده ای است که بر روی فرد اثر می گذارد و او را به سوی ناسازگاری و نابهنجاری سوق می دهد. پی آمد این سوق دادنها، ارتکاب خطا است و خاطی را به یک تعبیر «بزهکار» می نامند.بزهکاری مجموعه ای از جرایمی است که در یک زمان و مکان معین به وقوع می پیوندد. ژامبو مرلن در این زمینه می نویسد:« بزهکاری پدیده ای است که بدون توجه به بزهکار، می توان آن را مورد بررسی قرار داد و تراکم جرم، اهمیت گونه های مختلف جرایم، تغییرات اجتماعی جرایم را از نظر مکان، زمان، نژاد، مذهب و… دقیقاً تحقیق کرد. لاک ساین نیز در این زمینه می نویسد: «بزهکاری یک میکروب اجتماعی است. این میکروب در محیطی که آمادگی پروراندن تبهکار نداشته باشد، بروز نکرده، جرمی اتفاق نمی افتد.در ایران نیز بزهکاری به کل جرایمی گفته می شود که در صورت ارتکاب به موجب قوانین قصاص، دیات، حدود و تعزیرات دارای مجازات هستند. خاستگاه جرم الف) محیط اجتماعی: محیط اجتماعی بر اثر عوامل مختلفی، افراد را به طرف ارتکاب جرم می کشاند، پس لازم است برای بررسی بهتر موضوع، محیط اجتماعی را از چند منظر مورد بررسی قرار دهیم. محیط اجتماعی را میتوان به محیط های خانوادگی، اتفاقی، انتخابی و تحمیلی تقسیم کرد که هر کدام از این محیط ها به سهم خود تاثیر بسزایی در بروز رفتار انحرافی و ارتکاب جرم دارد. ۱) محیط خانوادگی: خانواده محیطی است که شخص بدون اینکه حق انتخاب داشته باشد در آن متولد می شود و در این محیط شخصیت وی پی ریزی می شود. این محیط رابطه مستقیمی با بروز انحرافات اجتماعی از جمله ارتکاب جرم دارد.باید توجه داشت که وقتی محیط خانواده رو به هم گسیختگی می رود، غالباً منجر به فرار کودکان از منزل، مدرسه و ولگردی می شود و آنها را به ارتکاب جرایم مختلف می کشاند.بنابراین می توان گفت که فرآیند تربیت زیستی- اجتماعی کودک از خانواده آغاز می شود. خانواده نیز جمعی کوچک از یک جامعه بزرگ است. خانواده و محیطی که کودک در آن متولد می شود و رشد مییابد، نقش مهمی در رشد جسمی و روانی و تکوین شخصیت کودک ایفا می کند. پس باید محیط او را مساعد و آماده ساخت. ۲) محیط اتفاقی: محیط اتفاقی یا محیط موقت شامل محیط مدرسه، کار و سربازی می شود. این محیطها تشکیل دهنده مراحل خاصی از زندگی است و به سهم خود افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و به همان اندازه که در تعلیم و تربیت افراد و عادت دادن آنان برای انطباق یا زندگی عادی اجتماعی موثر است، در انحراف و ارتکاب بزه نیز تاثیر دارد. ۳ ) محیط انتخابی: محیط انتخابی محیطی است که فرد، خود انتخاب می کند. از جمله محیطهای انتخابی می توان به محیط خانوادگی که با انتخاب همسر و امر زناشویی آغاز می گردد، محیط کار، انجمن ها، کانونها و محیط هایی که برای گذراندن اوقات فراغت انتخاب می شوند، اشاره کرد۴) محیط تحمیلی: محیط تحمیلی، محیطی است که در آن آزادی فرد محدود شده و فرد نمی تواند کوچکترین قدرتی در انتخاب از خود نشان دهد که از جمله این محیط ها، می توان بازداشتگاه ها، ندامتگاه ها، کانون های اصلاح و تربیت و دیگر سازمان های مشابه را نام برد. ب ) عوامل محیطی: باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که میزان ارتکاب جرم در همه جا یکسان نیست و تحت تاثیر شرایط جغرافیایی و اقلیمی، وضعیت اجتماعی و اقتصادی، شرایط و موقعیت خانوادگی، تربیتی و شغلی و طرز فکر و نگرش افراد جامعه، قرار دارد. بنابراین در ادامه چند مورد از این عوامل محیطی را مورد بررسی قرار میدهیم.شهرنشینی و مهاجرتهای بی رویه روستاییان به شهرها: شهرنشینی و مهاجرتهای گروهی و گسترده به شهرها باعث شده است که بخش اصلی و هسته ای شهرها از بین برود و به جای آن زاغه ها، زورآبادها، حلبی آبادها و احداث مسکنهای غیربهداشتی و غیرقانونی در محلات فقیرنشین به وجود بیاید. که این عامل به سهم خود در افزایش انحرافات اجتماعی و بروز رفتار انحرافی و ارتکاب جرم نقش بسزایی داشته است. در شهرهای بزرگ، به دلیل افزایش بی حد جمعیت، هیجان، آشفتگی، نگرانی، ترس و تشویق و اضطراب در بین شهرنشینان رو به فزونی نهاده، به طوری که اغلب شهروندان را کشمکش و فشارهای روانی تهدید می کند. همچنین انحرافات جنسی، اعتیاد به مواد مخدر، مصرف مشروبات الکلی و نیز روحیه سودجویی و سوداگری و روابط ناسالم و غلط اقتصادی در شهرها رونق بیشتری دارد. در واقع در فعالیت های شهری فردگرایی و تکروی بیشتر دیده می شود و روابط صمیمانه و چهره به چهره در بین شهروندان کمتر است و احساس انزوا شدت بیشتری دارد.از سوی دیگر با مهاجرت روستاییان به شهرها فقر روستاها به شهرها انتقال مییابد. و این مهاجرتهای بیرویه باعث ایجاد شغلهای کاذب در شهر می شود. روستاییان بدون اینکه برنامه ریزی قبلی برای ادامه زندگی در شهر داشته باشند، با مهاجرت به شهر با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند که از جمله آن میتوان به بیکاری اشاره کرد و وقتی این افراد با بیکاری مواجه میشوند ناچار رو به کارهای غیرقانونی و ضداجتماعی چون: خرید و فروش مواد مخدر، واسطه گری و دلالی و … میآورند و در نتیجه به اشاعه جرم در جامعه کمک می کنند.همچنین روستاییان وقتی که به شهر مهاجرت میکنند با یک فرهنگ جدید مواجه شده و در بسیاری از موارد به خاطر نامتجانس بودن با شیوه زندگی شهری، هویت خود را کم و بیش از دست میدهند و در محیطهای نامانوس شهری مرتکب جرم میشوند. ج ) حاشیه نشینی: حاشیه نشینی یا زاغه نشینی اصطلاحی است که به محله های مسکونی غیرمتعارف و متداول شهری اطلاق می شود.چارلز آبرامز مفهوم زاغه و مناطق زاغه نشین را چنین بیان می کند: «ساختمان یا بخشی از شهر که در آن ویرانی، نارسایی عرضه خدمات درمانی، تراکم زیاد جمعیت در واحدهای مسکونی، فقدان آسایش لازم و خطرات ناشی از عوامل طبیعی نظیر سیل، دیده می شود؛ می تواند به عنوان زاغه یا منطقه زاغه نشین معرفی گردد.بنابراین می توان گفت که حاشیه نشینی با جرم رابطه مستقیم و نزدیک دارد. تنوع، تجمل و اختلاف فاحش و چشمگیر طبقات اجتماعی ساکن شهرهای بزرگ، گرانی و سنگینی هزینه های جاری زندگی موجب می شود تا مهاجران غیر متخصص که درآمد آنان کفاف مخارجشان را نمی دهد، جهت برآوردن نیازهای خود دست به هر کاری، ولو غیرقانونی بزنند. در چنین مناطقی به لحاظ از بین رفتن ارزشهای انسانی، کجرویهای اجتماعی سریعاً رشد می کند و اعمالی چون دزدی، اعتیاد، قاچاق، فحشا و نظایر آن گسترش می یابد. د ) فقر و بیکاری: به جرات میتوان گفت که فقر و بیکاری از جمله عوامل موثر و تاثیرگذار در پیدایش جرم و ارتکاب آن است. به نظر برخی از جامعه شناسان فقر و بیکاری در برخی از افراد تهیدست عقده حقارت ایجاد میکند و فرد را به ارتکاب جرم وا میدارد. مثلاَ در اغلب دخترانی که منحرف شدهاند از یک سو، این دختران دارای زندگی محقر بوده و از سوی دیگر تمایل داشتهاند لباسهای فاخر و تجملات دیگر را داشته باشند. ادواردگلور (E. Glover) می نویسد: دختران خانوادههای کارگر فقیر از سن ۱۰ سالگی به مسایل جنسی پی می برند چون سرپرست و مربی شایستهای ندارند. از همان سن بلوغ با همسالان خود در این خصوص صحبت کرده، تماس میگیرند و پس از بلوغ حجب و حیا نمیشناسند و این عمل را یکی از وسایل لازم زندگی فرض میکنند. بنابراین در جامعه ای که توزیع ثروت به صورت عادلانه صورت نمیگیرد، هر روز شاهد فقیرتر شدن فقرا و غنیتر شدن ثروتمندان خواهیم بود که این امر باعث افزایش فاصله طبقاتی شده و اثرات مخربی را در پی دارد که از جمله آن پیدایش جرم و اشاعه آن در جامعه است. حال به ديدگاه جرم شناسي در مورد جرم مي پردازيم :جرم از دیدگاه جرم شناسی: از جرم تعاریف گوناگونی کرده اند ولی یکی از تعاریف جرم این است که جرم شیوه رفتاری است که قانون را نقض می کند و پدیده ای است که قانونگذار آنرا تعیین می کند . مجرم هم شخصی است که عمل مجرمانه که در قانون آمده را مرتکب می شود . این تعریف جرم را امری نسبی می داند که از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است . بعبارتی عملی که در یک جامعه جرم محسوب می شود ممکن است در جامعه دیگر جرم محسوب نشود . با تخصصی شدن و گسترش دامنه علوم پدیده جرم و مجرمین موضوع بحث علوم مختلفی واقع شد که از آن جمله میتوان به جرم شناسی ، علوم قضایی ، روانشناسی و روانشناسی جنایی ، و جامعه شناسی نام برد. با افزایش حیطه دانش بشر در خصوص جرم و بزه اسنادها یی ( نسبت دادن یا علت یابی ) که در مورد بزهکار بکار می رفت رفته رفته از حالت اسنادهای شخصی ( در این حالت توجه تنها بسوی شخصی است که مرتکب جرم شده ) به سمت اسنادها ( علل و عوامل ) محیطی و همچنین ویژگی های خاص درون فردی رهنمون شد . صاحب نظران و همچنین دانشمندانی که پدیده جرم را مورد پژوهش و بررسی خود قرار داده اند به این نتیجه دست یافته اند که در وقوع بزه و پیدایش فرد بزهکار و مجرم عوامل زیر نقش دارند : الف – عوامل درون فردی : 1 – برداشت و تفسیر هر فرد از یک واقعه و نظام تبینی فرد : بعنوان مثال این طرز تفکر که انسانها یا خوب هستند یا بد (مطلق گرایی) با تحریف بخشی از واقعیت ، زمینه را برای برخوردهای پرخاشگرانه فراهم می آورد . یا فرض کنید ذهن خوانی یک نوجوان از دوست خود که ناخواسته او را هل داده به اینصورت باشد که او عمدا این کار را کرد ( روان بنه آسیب پذیر ) این فرد ممکن است نگرشهای خصمانه ای نسبت به دیگران داشته باشد چرا که بطور کلی فکر می کند که دیگران در صدد آسیب رساندن و آزار وی هستند در نتیجه پرخاشگری کرده و دوست وی با پرخاشگری پاسخ وی را می دهد و در نتیجه ذهنیت منفی و باورهای بنیادی وی از اینکه دیگران می خواهند به من صدمه بزنند با پرخاشگری دوست وی تقویت می شود و پرخاشگری بیشتری را در وی ایجاد می کند . 2 – ویژگی های جسمانی و فیزیولوژیکی : مانند پرکاری تیرویید یا بالا بودن سطح تستسترون ( هورمون مردانه ) که امروزه پژوهشها نمایانگر نقش این عوامل در پرخاشگری می باشد . ۳ - عوامل شخصیتی و روانی : بعنوان نمونه میتوان به بروز بیشتر اعمال پرخاشگرانه در افرادی که دارای شخصیت سوسیوپات و انفجاری هستند و یا مبتلایان به اسکیزوفرنی و مانی و همچنین عقب ماندگی های ذهنی اشاره کرد . ب – عوامل برون فردی : 1 – خانواده : بدیهی است که بنیاد شخصیت سالم در خانواده پی ریزی می شود . الگو های ارتباطی میان والدین ( زن و شوهر ) و سبک های فرزند پروری (1 – مستبدانه : فقط امر و نهی کرده و خواهان اطاعت بی چون و چرایند ، از تنبیه برای تربیت فرزندان زیاد استفاده می کنند و فرزندان اغلب مضطرب هستند 2 –لیبرال : توضیح می دهند و استدلال می کنند و فرزندان را تشویق به بیان خواسته ها و عقایدی که دارند می کنند و بندرت تنبیه می کنند و بیشتر پاداش می دهند 3 – بی قید : فرزندان را به حال خود رها کرده و هر کس هر کاری که خواست می کند . ) از جمله مهمترین مسایلی است که در سلامت خانواده نقش دارد. گسستگی خانواده ، فقدان محبت در محیط خانواده و تبعیض و محرومیت میتواند زمینه ساز خشونت و برخی اعمال مجرمانه باشد . 2 – میزان در آمد : پژوهش ها نشان می دهند که جرم در مناطق کم در آمد و حاشیه نشین شهرهای بزرگ بیشتر است . بنابراین ناکارآمدی اقصادی و شکاف طبقاتی ( که مورد اخیر گاهی باعث تمایل اقشار کم درآمد برای رسیدن به موقعیت اقتصادی برتر از طریق راه های میانبر خصوصا در جوامعی که راههای کسب در آمد مشروع به درستی مشخص نشده است می شود ) . در مجموع آمارها نشان می دهند جرم و خشونت در کشورهایی که شکاف میان فقر و غنی زیاد است بالا می باشد . 3 – منطقه جغرافیایی : پژوهش ها نشان می دهد که جرم در مناطق کثیف بیشتر است . مثلا مناطق زاغه نشینی . مناطقی که تعداد زیادی مجرم را در خود جای داده است . همچنین در مناطق جغرافیایی یی که دارای زمینهای لم یزرع ، کوهستانی و همراه با قحطی ، ازدحام جمعیت و خشکسالی باشد خشونت و جرایم خود بخود بالا خواهد رفت . 4 – الگو ها و آرمانها : مقصود آن چیزی است که عملا در گروها و خرده گروهها یی که فرد در آن عضویت دارد ارزنده سازی می شود و فرد برای آنکه دیگران نگرش بدی نسبت به نداشته باشند و احیانا وی را طرد نکنند با آنها همنوا می شود . مثلا مصرف مواد افیونی . 5 – امکانات رفاهی ، آموزشی و بهداشتی : اینکه اصولا افراد اوقات فراغت خود را چگونه می توانند بگذرانند و اینکه ایا دسترسی به خدمات پزشکی ویا روانپزشکی و مشاوره دارند یا نه از دیگر عواملی است که سهم مهمی را می تواند در ایجاد زمینه برای جرم ایفا کند. 6 – عوامل فرهنگی :از جمله کارکرد های فرهنگ این است که به ما می گوید با دیگران چگونه تعامل داشته باشیم . مثلا در فرهنگی که در آن احساسات مثبت ( تو را دوست دارم ، به تو علاقمندم ) بیان نمی شوند و در عوض احساسات منفی تنها مجال بروز می یابند ( از تو متنفرم ، تو خیلی بی عرضه ای ) می تواند به احساس حقارت و دشمنی در افراد منجر شده و گاه فرد را به سمت عمل مجرمانه سوق دهد . بنابراین امروزه این امر مشخص شده که هر چند فرد مجرم به سادگی قابل اشاره است اما عواملی که سبب می شوند فردی مرتکب جرمی شود تعاملی بوده و نگرش های تک محوری نسبت به مجرم و جرمی که مرتکب شده ( مثلا توجیه و تبیین تنها بر مبنا اراده فردی ) بدور از واقعیت می باشد. آنطور که بنظر میرسد جرم شناسان امروزه به مجرم و جرم به عنوان یک بیمارو بیماری می نگرند . بیماریی که تا حدی زاییده اجتماعی است که فرد در آن بزرگ شده و زندگی می کند و فردی که در صورت داشتن شرایط و امکانات مطلوب شاید دست به آن عمل مجرمانه نمی زد. از نظر قضایی و برخورد با مجرم نیز شاهد تحولاتی در بسیاری از کشورهای جهان می باشیم ( بعنوان مثال تلاش در جهت درمان مجرم با آموزش ، کار درمانی ، ایجاد فضا و زمینه شغلی ، رواندرمانی ، حمایت های اجتماعی و ... و با اهدافی همچون فرصت دادن به مجرم و باز گرداندن آن به جامعه بجای هدف قرار دادن کیفر ) . منابع :۱) آسیب شناسی اجتماعی: (جامه شناسی انحرافات)، هدایت الله ستوده، تهران، آوای نور، ۱۳۸۰ ( ۲) جامعه شناسی انحرافات: (مسایل جامعوی)، دکتر داور شیخاوندی، ایران نما، زمستان ۱۳۷۹ باشگاه تحلیلگران جوان آریا [ شنبه 8 فروردين 1394برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:29 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
تا آن زمان وظایف دولت بیشتر به حفظ مالکیت های فردی، تنظیم روابط اشخاص خصوصی و اعمال ژاندارم از جمله حراست از مرزها محدود می شد. لیکن با گسترش و پیچیده شدن روابط اجتماعی انسانها و توسعه ماشینیسم، ضرورت دخالت دولت در امور عمومی احساس شده و با پذیرش نظریه دولت-رفاه، به تدریج دولت ها مسؤول انجام خدمات عمومی و پلیس اداری شدند. در این میان، تنظیم روابط بین مردم با نهادها و سازمان های عهده دار امور عمومی و مأمورین آنها قواعد و مقررات ویژه ای را می طلبید. این دسته از قواعد و مقررات را امروزه حقوق اداری می نامند. به هرحال امروزه حقوق اداری مجموعه نامدون از قوانین و مقررات است که مسایل و موضوعات مختلفی را مطمح نظر قرار می دهد. [ شنبه 8 فروردين 1393برچسب:فتاحی میلاسی, ] [ 23:13 ] [ محمد فتاحی میلاسی ]
|
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |